حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

سه شنبه, ۱۴ مرداد , ۱۴۰۴ Tuesday, 5 August , 2025 ساعت ×
تحقیق در عبارت زیارت اربعین وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله
۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۶
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث «تحقیق در عبارت زیارت اربعین وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 33: تحقیق در عبارت زیارت اربعین وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله)

تحقیق درباره عبارت زیارت اربعین

61. در صفحه 145 راجع به این عبارت زیارت اربعین: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْـجَهَالَه وَحَیْرَه الضَّلَالَه»، مى گوید: اگر کسى بگوید از این جمله فهمیده می شود که امام علیه السلام از اول می خواسته است خون خود را در راه خدا بریزد و به منظور کشته شدن حرکت کرده است، در جواب می گوییم: درباره حضرت حمزه نیز این جمله صادق است، با اینکه وقتى به جنگ احد رفت، غرضش این نبود که خونش ریخته شود و می خواست نیروى بت پرستان را در هم بشکند، الخ.

جواب این است که این جمله به حسب معنى حقیقى ظاهر در این است، که بذل جان و استقبال از شهادت از روى علم و اختیار بوده و نجات عباد از جهالت و ضلالت، به نفس بذل مهجه، و پیشکش کردن جان، حاصل شده است؛ به عبارت دیگر، سبب نجات مردم این بود، که امام علیه السلام جان خود را بذل کرد؛ یعنى «اِسْتَنْقَذَ الْعِبَادَ بِبَذْلِ مُهْجَتِهِ فِی اللهِ»؛ بندگان خدا را به بذل مهجه اش در راه خدا نجات داد.

پس این جمله در مورد شهیدى حقیقت است که از روى علم و اختیار بذل جان نماید و بداند بذل جانش سبب نجات جامعه می شود، ولى درباره شهیدى که فى سبیل الله شهید می شود و این اثر، بر نفس جان نثارى و شهادتش مرتب نمی شود، مجاز است.

و به بیان دیگر، شهدا گاهى در راه دفاع از اسلام و حفظ سنگر و پیشبرد مقاصد عالى اسلامى شمشیر می زنند و جهاد می کنند تا کشته می شوند، و آثارى که بر فداکارى آنها مرتب می شود، بر عملیات دفاعى و حملات و یورش هایى است که به لشکر دشمن مردانه نموده اند تا شهید شدند.

و گاهى نجات دین و دفع ضربت از آن محتاج به فدا دادن جان و استقامت و کشته شدن است؛ مثل اینکه علمدار لشکر ببیند اگر استقامت نکند و علم را بگذارد و بگریزد لشکر همه می گریزند و اگر بایستد و علم را نگاه دارد و او را بکشند و قطعه قطعه کنند، دیگرى می آید و علم را برمی دارد (مثل جنگ موته و فداکارى عجیب جعفر طیار و زید بن حارثه و ابن رواحه) و خطر دفع می شود یا مسلمانان تحریک و تهییج می شوند و میدان را خالى نمی کنند، و عمل او سرمشق می شود.

اینجا فقط گذشت از جان لازم است و اینجاست که به حقیقت می توان گفت: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ الْإِسْلَامَ». شهدای کربلا چنین موقفى را داشتند، آنان هم شمشیر کشیدند و به وظیفه دفاعى که آن هم دفاع از جان رهبر اسلام و ولى خدا بود رفتار کردند و هم با بذل جان و شهادت و ایفای آن نقش عجیب در آن میدانى که تاریخ همانند آن را نشان نمی دهد، پرچم اسلام را پابرجا و استوار ساختند و الحق درباره یکایک آنان این جمله صادق است و شاید علت اینکه این رادمردان به طور دسته جمعى بر سایر شهدا امتیاز یافته اند و این درجات را پیدا کرده اند، همین باشد.

میدانى که این افراد فداکار در آن ظاهر شدند، میدان بذل نفس و تقدیم جان براى نجات اسلام بود.

و در مورد مثل حضرت حمزه و شهدای بدر و احد اگر نفس بذل جانشان این آثار را داشته و از روى علم و اختیار بذل جان کرده باشند، این جمله حقیقتاً صادق است، و الا مجاز است و حضرت حمزه نیز به ملاحظه مقام بلندى که در بین شهدا دارد، حائز این مقام و فضیلت است.

پس معلوم شد این جمله زیارت درباره امام علیه السلام عین حقیقت است؛ چون از شهادت خود آگاه بود و می دانست که اعلان بطلان حکومت یزیدى و قیام و امتناع از بیعت، از جان گذشتن و به استقبال شهادت رفتن است. می دانست شهادتش با آن وضع مظلومیت و تشنگى توأم با اسارت اهل بیت، منشأ آن آثار و برکات و نجات اسلام از ضربت کشنده حکومت یزید است.

به هرحال با صرف نظر از این تحقیق دقیق، اگر به فرض شما امام علیه السلام را مانند شهدای دیگر ناآگاه از شهادت خود بدانیم و از این جهت بگوییم اطلاق این جمله بر همه على السوا است و دلیل بر اینکه امام علیه السلام از روى علم به سوى شهادت رفت نیست، طبق طرح و اساسى که در این کتاب ریخته اید، شهادت و بذل جان امام علیه السلام به منظور نجات مردم از ضلالت انجام نشده و این جمله اگرچه در حق شهدای دیگر صادق است، درباره امام علیه السلام صادق نیست!

زیرا طبق نظر شما امام علیه السلام پس از یأس از تأسیس حکومت، پیشنهاد صلح را به آن شرایط سه گانه داد و پذیرفته نشد و او را مخیر بین تسلیم به ابن زیاد و کشته شدن کردند و امام علیه السلام براى اینکه به ابن زیاد تسلیم نشود کشته شد؛ پس بفرمایید: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْـجَهَالَه وَحَیْرَه الضَّلَالَه» با این نظر شما چطور سازگار و صادق می شود. براى تسلیم نشدن به ابن زیاد، کشته شدن چه ارتباطى با کشته شدن براى هدایت مردم و نجات آنان از ضلالت و جهالت دارد؟!

شما مقام امام علیه السلام را از مقام شهدای دیگر مانند حضرت حمزه و حضرت جعفر طیار، بلکه سایر شهدای بدر و احد پایین آورده اید (ان شاء الله غفلت کرده اید).(15)

به علاوه ظاهر این جمله این است که این اثر یعنى نجات جامعه از جهالت و ضلالت بر شهادت امام علیه السلام مرتب شد؛ چون سبب آن بذل مهجه بود و وقتى سبب حاصل شد، مسبب هم حاصل می شود؛ درحالی که شما می گویید در شهادت و بذل جان هیچ منظورى امام علیه السلام جز عدم تسلیم به ابن زیاد نداشت و اصولاً قیام حضرت شکست خورده و بى نتیجه شد. نعوذ بالله.

 

22. قصه فرشته ها و جن ها

62. از صفحه 146 قصه فرشته ها و جن ها را عنوان کرده و براى اینکه زمینه ای براى انکار آن ـ به خیال خود ـ بسازد، نخست آن را از کتاب نور العین نقل کرده و سپس به نقل لهوف از کتاب مولد النبى ومولد الاوصیاء شیخ مفید اشاره می کند و به گمان خود آن را رد می نماید.

ما عرض می کنیم: آنچه راجع به کتاب نور العین و مولف آن نگاشته، مورد ایراد نیست و ما هم آن کتاب را معتبر نمی شناسیم، اما نقل لهوف از کتاب مولد النبى ومولد الاوصیاء را نمی توان رد کرد؛ زیرا علاوه بر آنکه لهوف نقل کرده، محمد بن ابی طالب حسینى هم در کتاب خود به این عبارت آن را از مفید روایت کرده است: قال شیخنا المفید بإسناده إلى أبی عبد الله علیه السلام؛ و آنچه را که در قابل قبول نبودن این نقل نوشته، کافى نیست.

اینک وجوهى را که در رد این خبر نوشته، بررسى می کنیم.

 

دلیل اول

1. در این داستان به امام علیه السلام نسبت دروغ داده شده است.

جواب: چنین نیست و معنى «لَا سَبِیلَ لَـهُمْ عَلَی، وَلَا یلْقَوْنِی بِکرِیهَه أَوْ أَصِلَ إِلَى بُقْعَتِی»؛ بیش از این نیست که آنها تا من به بقعه خود ـ یعنى کربلا ـ نرسم نخواهند توانست مرا بکشند یا صدمه جسمانى به من بزنند، و این جمله با مأموریت حرّ براى جلب آن حضرت و ناراحت شدن اهل بیت منافات ندارد.

 

دلیل دوم

2. لازمه آن، بى اعتنایى امام علیه السلام نسبت به اسلام است؛ زیرا با اینکه به کمک فرشتگان یارى دین امکان پذیر شد، چرا امام علیه السلام رد فرمود، و حکومت اسلامى را تشکیل نداد؟

جواب: ملائکه مأمور به اطاعت از آن حضرت بودند و درواقع این هم یک نوع امتحان از آن حضرت بود که مقدار قوت تصمیم و ثباتش آشکارتر گردد، و امام علیه السلام در رد و قبول مدد آنها مختار بود و شاید تشکیل حکومت اسلامى با امداد نیروهاى غیبى مصلحت نبوده و فرشتگان براى حفظ جان امام علیه السلام و رعایت شخص او یا امتحان، این پیشنهاد را دادند، و امام علیه السلام هم می دانست که با قوه غیبى تشکیل حکومت صلاح نیست؛ لذا براى حفظ جان خودش، کمک فرشتگان را نپذیرفت، و خلاصه کلام اینکه امام علیه السلام خود می دانست پذیرفتن پیشنهاد فرشتگان واجب نیست، و کسى نمی تواند بگوید لازم بود بپذیرد تا اسلام را حفظ نماید؛ زیرا اگر لازم بود می پذیرفت و آنچه مسلم است این است که اگر امام علیه السلام نیروى مادى کافى براى تأسیس حکومت اسلام و اجرای احکام داشته باشد، وظیفه دارد اقدام نماید؛ اما با نیروى غیبى و به نحو معجزه قیام و اقدام واجب نیست و در بعضی موارد که با جنود غیبیه غلبه ای حاصل شده، به نحو استثنا می باشد.

پس این سخن صحیح نیست که آیا ممکن است در زمانى که براى حمایت اسلام از نیروهاى کمکى استفاده ممکن شود، امام علیه السلام استفاده نکند؟ و آیا و آیا؟

زیرا جوابش این است: بلى، ممکن است چون امام علیه السلام به سنه الله از دیگران داناتر است و از اینکه قبول نفرمود معلوم می شود در اینجا توسل به طرق غیرعادى براى پیروزى جزء برنامه امام علیه السلام نبوده است، و اگر این ایراد را به امام علیه السلام وارد بدانیم باید ـ العیاذ بالله ـ نسبت به خدا هم ایراد کند و بگوید: آیا ممکن است خدایى که می توانست امام علیه السلام را از دست دشمن نجات دهد و ستمگران را معدوم سازد، امام علیه السلام را وابگذارد تا دشمن او را از پا درآورد، و اسلام ذلیل شود؟ آیا ممکن است خدایى که می توانست یزید را بمیراند و موانع تأسیس حکومت اسلامى را از میان برگیرد، یزید، ابن زیاد، شمر و همکارانشان را زنده بگذارد تا مرتکب این همه جنایات شوند؟ آیا ممکن است خدا نسبت به اسلام و امام علیه السلام بى اعتنا باشد؟ آیا ممکن است خدایى که جنودش را جز خودش کسى نمی داند چقدر است از بندگانش بخواهد دین او را یارى کنند؟

جواب این آیاها همه معلوم است و در این استفهام ها که منشأش جهل به سنن خدا و قواعد و قوانین الهیه است، فرقى بین عمل خدا و پیغمبر و عمل امام نیست؛ زیرا آنها نیز عامل و مجرى سنت های الهیه هستند.

پس عدم قبول کمک ملائکه بى اعتنایى به اسلام نیست؛ چنان که اعمال قدرت نکردن خدا و نابود نساختن دشمنان نیز بى اعتنایى به اسلام نیست.

3. در صفحه 150 می نویسد: ما در اینکه کتاب نامبرده مولد النبى ومولد الاوصیاء از شیخ مفید باشد، به چند علت تردید داریم.

جواب: می گوییم تردید شما ارزش ندارد؛ زیرا مثل سید بن طاوس کتابى را به این اسم معرفى می کند، از آن نقل حدیث می نماید، و می گوید مفید به اسناد خودش از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده است؛ مع ذلک نسبت اشتباه به ایشان دادن، یک گزاف گویى آشکار است.

کتاب مفید که در آن از شیوخ خود نقل حدیث کرده باشد، اشتباه نمی شود و از همان شیوخ کتاب مولف هم شناخته می شود و سید بن طاوس این مقدارها را وارد بوده است؛ مثل نابغه علم تراجم و رجال، علامه بزرگوار شیخ آقابزرگ تهرانى، در حقش می فرماید: «خِرِّیتُ صِنَاعَه مَعْرِفَه الْکتُبِ».

شما بدون دقت در عبارت و الفاظ، چون روایت، موافق نظرى که دارید نیست، تردید می کنید و نیز مجرد اینکه بعضی افراد بى اطلاع کتاب هایی را به اشتباه به غیرمولف نسبت داده اند، دلیل این نیست که ما در مورد هر کتابى این تردید را بنماییم؛ به علاوه در آن مواردى که بعضى مدعى اشتباه شده اند، مدعى مولف کتاب را معرفى کرده و قراینى قانع کننده از خود کتاب یا از کلمات بزرگان فن نشان می دهد که معلوم می سازد کتاب به اشتباه به دیگرى نسبت داده شده است.

اما کتاب موالید به کسى غیر از مفید نسبت داده نشده است؛ پس چطور ما در نسبت آن به ایشان تردید کنیم و عدم ذکر این کتاب در فهرس کتاب های ایشان دلیل عدم نمی شود، بلکه دلیل آن است که فهرس کامل تهیه نشده است؛ مضافاً بر اینکه نقل سید موید است به نقل محمد بن ابی طالب حسینى، پس جاى تردید در اینکه این حدیث از کتاب مفید گرفته شده، نیست.

4. شیخ مفید در جواب مسائل عکبریه علم امام علیه السلام را به شهادت خود قبول نفرموده است. پس چگونه روایت فرشته ها را که دلالت بر علم امام علیه السلام دارد نقل کرده است.

جواب این است: فرمایش شیخ مفید در برابر احادیث معتبره قطع آور که دلالت دارد بر اینکه امام علیه السلام به شهادت خود عالم بوده است حجت نیست؛ علاوه صدور این کلمات از امثال ایشان چنانچه کراراً تذکر دادیم، در برابر عامه و کسانى که در محیط آنها و مأنوس با افکار آنها بوده اند می باشد. مفید و سید ـ رضوان الله علیهما ـ در مقام جواب اقناعى به آنها بوده اند که به هرحال در قداست مقصد امام علیه السلام تردیدى پیدا نکنند؛ چون اگر به نحو دیگر پاسخ می دادند، بسا که از افق درک و اطلاع معرفت پاره ای از آنها دور بود و لذا در همین جا مفید پس از آن جواب اقناعى روى فرض علم امام علیه السلام به شهادت که مورد تصریح اخبار و تواریخ معتبر و عقیده شیعه است نیز جواب داده و صریحاً اصل صحت تعبد به شهادت و استسلام از براى کشته شدن را تصدیق فرموده است و پس از قبول این اصل، رد اخبار تواریخى که دلالت بر آگاهى امام علیه السلام از شهادت دارد، وجهى ندارد.

اینک کلام مفید به عین الفاظش در جواب المسائل العکبریه: «وَلَوْ کَانَ عَالِـماً بِذَلِک لَکَانَ الْـجَوابُ مَا قَدَّمْنَاهُ فِی الْـجَوَابِ عَنْ أَمِیرِ الْـمُومِنینَ علیه السلام ».

و آنچه راجع به علم حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرموده است این است: «إِذْ کَانَ لَا یَمْتَنِعُ أَنْ یَتَعَبَّدَهُ اللهُ تَعَالَی بِالصَّبْرِ عَلَی الشَّهَادَه وَالْاِسْتِسْلَامِ لِلْقَتْلِ لِیُبْلِغَهُ بِذَلِک مِنْ عُلُوِّ الدَّرَجَه مَا لَا یَبْلُغُهُ إِلَّا بِهِ، وَلِعِلْمِهِ تَعَالَی بِأَنَّهُ یُطِیعُهُ فِی ذَلِک طَاعَه لَوْ کَلَّفَهَا سِوَاهُ لَم یُودِّهَا، وَیَکوُنُ فِی الْـمَعْلُومِ مِنَ اللُّطْفِ بِهَذَا التَّکْلِیفِ لِـخَلْقٍ مِنَ النَّاسِ مَا لَا یَقُومُ مَقَامَهُ غَیْرُهُ، فَلَا یَکُونُ بِذَلک أَمِیرُ الْـمُومِنِینَ علیه السلام مُلْقِیاً بِیَدِهِ إِلَی التَّهْلُکَه وَلَا مُعِیناً عَلَی نَفْسِهِ مَعُونَه مُسْتَقْبِحَه فِی الْعُقُولِ».

این فرمایش مفید همان است که ما در مقدمه این انتقاد به خوانندگان تذکر داده ایم، و داورى با خوانندگان عزیز است که این قسمت از کلمات مفید ـ علیه الرحمه ـ پاسخ استبعادات و اساس بررسى های نویسنده کتاب شهید جاوید هست یا نه، و آیا صحت تعبد امام حسین علیه السلام را به شهادت و کشته شدن تأیید می کند یا نه؟ و آیا جواز استسلام از براى قتل از آن استفاده می شود یا خیر؟ و شاهد دیگر بر اینکه فرمایش مفید اقناعى و در برابر عامه است، این است که در ارشاد در سه فصل، علم امیرالمومنین علیه السلام را به شهادت و خبرهاى آن حضرت را از شهادت روایت کرده و آن را متواتر شمرده است.

5. می گوید شیخ مفید در ارشاد همه حوادث را ذکر کرده، ولى از این داستان ذکرى به میان نیاورده است.

جواب این است: معلوم است که مفید به فرموده خودشان در مقدمه ارشاد در مقام استقصای حوادث و وقایع در کتاب مختصرى مثل ارشاد نبوده است؛ زیرا استقصای تاریخ زندگى امیرالمومنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام در کتابى مثل ارشاد محال است و علاوه ممکن است کتاب مولد النبى ومولد الاوصیاء را پس از ارشاد تألیف کرده باشد و این حدیث بعد از تألیف ارشاد به نظرش رسیده باشد. این گونه وجوه علیله مدرک و مستند رد حدیث و کتاب نمی شود.

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 32: خطبه امام علیه السلام «خط الموت علی ولد آدم …» و علم به شهادت) 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.