سفرنامه حج آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (بخش هیجدهم: درس هایی که از حج باید آموخت)
درس هایى که از حج باید آموخت
حج یکى از امور عبادى و ارکان مهمه اسلام و فرایض بزرگ است که در آن فوائد و مصالح و منافع بسیار درج و متضمن سعادت دارَین و فوز نشأتین است.
از جنبه تقویت و تلقین عقیده به توحید و از جنبه ریاضت و تصفیه باطن تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و از جنبه اجتماعى و توثیق روابط مودت عمومى و برقرارى حسن تفاهم بین اقوام و ملل و عناصر مختلف، و از جنبه ظهور قدرت معنوى دین مبین، و نمایش تسلیم مسلمین در برابر اوامر و احکام الهى و از جنبه حل مشکلات بین المللى و از ناحیه مشورت و تبادل نظر و اخذ تصمیمات مقتضى درباره آینده اسلام و تعیین خط مشى هاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى و تربیتى و از ناحیه تعلیم اخوت اسلامى و مساوات، و الغاء امتیازات طبقاتى و نژادى و عنصرى و صنفى و آموزش آزادگى و رشد دادن آزادى و درک کرامت انسانى و احترام به حقوق بشر و جنبه هاى دیگر، حج یک عمل نمونه و بى نظیر و مظهر نظرات اسلام و مقاصد عالى قرآن است.
در اینجا فقط به طور فشرده به بعض برنامه ها و درس هایى که شاگردان مکتب حج مى آموزند اشاره مى نمائیم.
احرام
احرام بستن که بر خود حرام کردن و تعهد ترک اعمال و افعال و التذاذات معین، و کفّ نفس و خوددارى از جدال و قسم و تحمل بعض مشاق است. تمرین صبر و خویشتن دارى، و مقاومت در برابر جنبش هاى نفسانى و غرائز حیوانى است؛ غرائز و میل هاى مختلف که در باطن انسان وجود دارد و ابزار کمال و سیر به سوى ترقى انسان است حرکت دهنده و جهش زا و جنبش افزا است. اگر نیروهاى بازدارنده و کنترل کننده نباشند این نیروهاى محرکه بدون نظم و اعتدال مانند ماشین بى ترمز انسان را با سرعت هرچه ممکن باشد حرکت مى دهند و براى خودش و دیگران گرفتارى هاى بزرگ و مصائب ایجاد مى کنند. در بین تمام نیروهاى بازدارنده و اعتدال آفرین فقط نیروى ایمان و تربیت بر اساس عقیده به عالم غیب و با معنا و با هدف بودن این عالم نقش موثر و سازنده و اطمینان بخش دارد ایمان به انسان تعهد مى دهد و او را ملتزم به حفظ نظم و رعایت اعتدال و ترک تجاوز به حقوق و حدود مى نماید و در حال احرام این حال تعهد در انسان تجدید و نوسازى مى شود.
تمام این جمعیت هاى انبوه که محرم شده اند مراقب حال خود هستند که خلاف تعهدى که در حال بستن احرام کرده اند کارى از آنها صادر نشود و آثار تعبد و التزام و پرستش خدا از روش و رفتار همه به اختلاف مراتب معرفت آنها ظاهر و هویدا است.
بانک تلبیه آنها تمام محیط را تبدیل به یک محیط روحانى و مملو از شکوه و لبریز از خضوع مى نماید، و هم صدایى و هم آوازى این خلق هاى عظیم را آشکار مى سازد که همه لبیک گویان به سوى یک مقصد در حرکت مى باشند. مقصدى که همه بشر باید به سوى آن بروند و همه را به هم پیوند مى دهد.
در بین راه به هر جمعیت که مى رسیدیم صداى لیبک آنها بهترین آوازهاى دلنواز بود که با لذت روحى آن هیچ لذتى را نمى توان برابر شمرد.
به هر ماشینى مى رسیدیم جمعیتى که در داخل آن بودند و آنها که در روى سقف نشسته بودند در حالى که ماشین ها با سرعت در حرکت است صداى لبیک شان بلند بود بسیارى از شوق یا از خوف خدا و بیم اینکه مبادا به شرف قبول نایل نشوند گریه مى کردند و به قدرى معنویت و جلالت عمل آنها را فرا گرفته بود که همه چیز و همه کس را غیر از خدا فراموش نموده اند در این موقع دیگر نه کینه اى در دل ها باقى است، و نه آثار کبر و حسد در کسى دیده مى شود. اگر بگویم دل ها پاک و ضمایر روشن و نورانى مى شود گمان مى کنم مبالغه نکرده باشم. در چنین حالاتى آنچه به فکر انسان و در خیال بشر وارد مى شود اندیشه پاک و نیت خیر و تصمیمات صواب است. اکنون که مفهوم احرام و تعهدى که در آن درج است و آثار و نشانه آن دانسته شد این درس را مى آموزیم که بشر در تمام دوران زندگى و تکلیف خود در برابر خداوند متعال متعهد است و باید مواظب رفتار و کردار و گفتار خود باشد و همانطور که وقتى لباس احرام پوشید و نیت احرام کرد و تلبیه گفت خود را در ترک محرمات در حال احرام مسوول و متعهد مى داند و در عین سیر به سوى کعبه خود را در یک سیر معنوى و عروج روحانى مى یابد همینطور از آن دم که قدم به دایره تکلیف مى گذارد و مشمول خطابات الهى مثل «یا ایها الناس» یا، «یا ایها الذین آمنوا» مى گردد باید خود را متعهد بداند و مسوولیت هایى را که در اثر داشتن شرایط عامه تکلیف مثل عقل به عهده دارد فراموش ننماید و بداند که در سیر سفر الى الله است سفرى که مقصد آن قرب الهى و صعود به مدارج کمال علمى و عملى است همیشه باید شخص سالک حالت محرم را داشته باشد و از آنچه خدا حرام کرده پرهیز نماید و بلکه از مکروهات نیز اجتناب کند و به همه نداءها و خطاب هاى الهى لبیک و سعدیک بگوید.
لباس احرام
چنانکه مى دانیم در اسلام اشخاص در انتخاب نوع لباس آزادند مگر در مواردى مثل لباس شهرت یا لباس مختص به زن بر مرد و به عکس یا لباس حریر خالص براى مردها چنانکه براى لباس پوشیدن آن نیز در شرع صفات و آداب مستحب و مکروه بیان شده است که بسیارى از این آداب واجب و مستحب و مکروه به ملاحظه عناوین دیگر است و در خارج از این آداب و عناوینى که به واسطه آنها حسن و قبح افعال تغییر مى یابد در لباس آزادند و هر کس طبق میل و سلیقه خود هر لباسى را که انتخاب کرده است مى پوشد.
در هنگام احرام بیرون آوردن لباس عادى و خصوصى و پوشیدن لباس یکسان و یک شکل احرام رمزى، و دلالتى به سوى پشت پا زدن به امتیازات ظاهرى و افتخارات صورى است.
یکى از وسایل خودنمائى و امتیاز در بین مردم لباس است که بیشتر به چگونگى آن از جهت گرانبها بودن و کیفیت رنگ و دوخت مقیدند هم خود را با لباس به مردم مى شناسانند و هم دیگران را به لباسشان مى شناسند حکایت ابن میثم بحرانى و (کلى یا کمى) آستین بخور معروف است.
علاوه بر آنکه بعض اصناف مثل نظامیان و لشگریان یا قضات در برخى از نقاط لباس خاص دارند و حتى علماى دین نیز به لباس شناخته مى شوند از نظر لباس هاى متنوع و جور واجور و پارچه ها و رنگ ها نیز مردم سلیقه هاى مختلف دارند و بسیارى از مردم از آنهایى که لباسشان نوتر و خوش دوخت تر و مرتب تر باشد بیشتر احترام مى نمایند و گاهى بر لباس نشان ها و مدال ها نیز افزوده مى شود و خودنمائى در اشخاص به حد تمام مى رسد.
در میقات این لباس ها و این نشان ها و مدال ها و درجه بندى ها همه کنار مى رود لباس هاى گران قیمت و شیک و خوش دوخت را که بسا تا چند هزار تومان بود مزد دوخت براى آنها داده شده باید از تن بیرون آورند و از همه زینت ها خارج شوند یک لباس متحدالشکل و ساده که دست خیاط به آن نرسیده که نه تکمه دارد نه یقه و نه آستین مى پوشند یک حوله پنبه اى به صورت لنگ مى بندند، و یک حوله به دوش مى اندازند و در طریق یک مساوات اسلامى همگام و هم قدم گام برمى دارند. دیگر نه تقدمى در بین است و نه تأخرى نه ارباب و نه نوکر و نه عالم و نه جاهل، و نه توانگر و نه گدا، و نه ملیت ها و نه شخصیت ها.
غالباً اشخاصى که در مدت عمر سینه و بازوها و زانوهایشان از لباس هاى متنوع مستور بوده سینه و بازویشان عریان مى شود و کسى هم به این چیزها و اینکه نگاه به اندام دیگرى نماید توجه ندارد.
طواف
طواف خانه کعبه از عبادات مهمه و داراى فضیلت بسیار است. مطاف به قدرى با روحانیت و پرمعنویت و معرفت بخش است که هر کس به حسب حال خود احساس حضور مى نماید و همانطور که در حدیث است «الطَّوافٌ بِالْبَیتِ صَلاهٌ» بیشتر باشد برکات معنوى و حظوظ روحانى آن بیشتر است طواف هم به همین قسم است.
در حال طواف مثل نماز بین بنده و خدا ارتباط برقرار مى شود که اگر هم در حال طواف از دعا و مناجات ساکت باشد همان سکوت نیز با معنا و حاکى از حال عبادت و درک عظمت موقف و وقار پرستش حق تعالى مى باشد.
البته این خلق هایى که طواف مى کنند (غیر از وهابى هاى حنبلى که عقاید مجسمه را دارند) همه مى دانند که خدا جسم نیست خانه (یعنى محل نزول) ندارد چنانکه مى دانند که اضافه (بیت) به (الله) و (خانه) به (خدا) اضافه تعظیمى و تشریفى است این خانه شرافت خاص دارد و مورد عنایات خاصه الهى است چون اینجا اولین مرکز پرستش خدا و اولین خانه اى است که براى بشر ساخته شده است (خانه مردم) و ابراهیم خلیل علیه السلام پیامبرى که در دعوت به توحید و مبارزه با شرک شهرت جهانى دارد پایه هاى این خانه را با همکارى فرزندش اسماعیل بالا برد و معمارى آن را به عهده داشت و حتى پیش از ابراهیم کشتى نوح هم به دور این خانه طواف کرد، و انبیاى بزرگ به زیارت و طواف آن آمدند و این خانه در نظر همه اقوام معظم و مقدس بود و از اینکه ایرانیان در دوران هاى قدیم از این خانه احترام مى کرده اند و اینکه اردشیر بابکان بر حسب نذرى که کرده بود به نقل مسعودى در مروج الذهب به حج این خانه مشرف شد معلوم مى شود که در کیش زرتشت نیز این خانه محترم شمرده شده است.
پس پرستش خدا در اینجا و اظهار و اعلان توحید و یکتاپرستى از هر مکان دیگر مناسب تر است و دور این خانه طواف کردن اظهار خضوع و تواضع در برابر خداى یگانه است که این خانه به امر او بنا شده است دعاها و اذکارى که در موقع طواف مى خوانند همه آموزنده و زنده کننده روح توحید و امید بخش است هر کس به لهجه و لغتى مناسکى دارد و مشغول دعا است بعضى به طور فردى بعضى به طور دسته جمعى طواف مى کنند و دعاها را هم با هم مى خوانند ضمناً این طواف و تعظیم خانه به ملاحظات یاد شده تشریع شده است بر یاوه سرائى هاى وهابیان که نظیر این را در مشاهد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام شرک یا نامشروع مى گویند خط بطلان مى کشد زیرا اگر آن برنامه ها مثل تقبیل ضریح و احترام از قبور و حتى طواف قبور شرک باشد برنامه طواف و آداب و مستحبات آن و تعظیم بیت نیز به گفته این نادانان شرک مى باشد زیرا همه به ظاهر و جمودى که اینها دارند تعظیم سنگ و اشیاى دیگر است واگر مى گویند چون به قصد تقرب به خدا انجام نمى شود و به قصد تقرب به خود این اشیاء است این افتراى بزرگ است که باید گفت «هذا بهتان عظیم» البته تقرب بیشتر به خانه در هنگام طواف به مقام ابراهیم در هنگام نماز نیز موجب فضیلت بیشتر است اما این تقرب جستن استقلال و اصالت ندارد یعنى این تقرب بیشتر به قصد اینکه موجب مزید تقرب به خداوند مى گردد انجام مى شود. در مشاهد و در مزارها هم برنامه هایى که انجام مى شود عیناً همین برنامه است و در همه جنبه ربط به خدا منظور است و فرق مشرک و موحد در همین جا ظاهر مى شود که مشرک اشیاء و اشخاصى را که به خدا ربطى ندارند به خدا مربوط مى شمارد و با عقیده به این ربط از او تعظیم و پرستش مى کند یا اصالتاً و مستقلًا او را به عنوان اینکه مثلا مربّى این عالم است نظیر معتقدین به ارباب انواع مى پرستد هر چند اطلاق شرک بر این قسم دوم حقیقت است، اما در قسم اول اگر هم حقیقت باشد و مجاز نباشد در ظهور مانند قسم دوم نیست به هر حال این اعمال که نظیر طواف و سعى و استلام حجر الأسود و برنامه هاى دیگر و احکام کل حرم مى باشد شرک نمى باشد و مسأله اضافه و انتساب به خدا است که بر این حساب از رسول الله و ولى الله و از عبدالله نیز احترام مى شود و دستش را مى بوسیم وقتى خانه خدا این همه تعظیم داشته باشد که همه مردم به حج آن با شرط استطاعت مکلف باشند و این سیر و حرکت و این احتمالات شرک نباشد احترام از اشخاص نیز به اعتبار اضافه آنها به خدا و احترام از قبور آنها هرگز شرک نیست مگر قلب مومن خانه خدا نیست؟ مگر در حدیث قدسى نیست:
لا یسَعُنی ارْضی وَ لا سَمائی وَلکنْ یسَعُنی قَلْبُ عَبْدِی الْمُومِنِ؟!
مگر در حدیث قدسى نیست:
انَا جَلیسُ مَنْ ذَکرَنی
و همچنین
انَّ قُلُوبَ بَنی آدَمَ کلَّهابَینَ اصْبَعَینِ مِنْ اصابِعِ الرَّحْمنِ یصْرِفُها کیفَ یشاءُ
همانطور که احترام از بیت گل احترام از صاحب خانه است احترام از بیت دل نیز احترام از صاحب خانه یعنى خداوند متعال است.
و اگر بگویند این اعمال شرک نیست اما مشروعیت آنها ثابت نشده و بدعت است طواف و سائر برنامه هاى حج مشروعیتش به قرآن و سنّت و اجماع مسلمین ثابت است.
پاسخ مى دهیم اولا این برنامه ها و توسلات که صورت تعظیم و احترام از این مشاهد و مقامات را دارد زیر عناوین کلى راجحه و مستحبه مثل تعظیم شعائر و احترام هر چه به خدا اضافه تشریفى دارد قرار دارد مگر شما شک دارید که رسول الله و مقامات و مشاهد مضاف به او به خدا اضافه دارند؟ مگر شک دارید که احترام از آنچه منتسب به رسول الله است احترام آن حضرت و تعظیم شعائر است؟ مگر با اینکه در قرآن مجید آمده است: «وَاتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلّی» استحباب و رجحان عبادت و نماز در مقامات و مواقف پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام را استفاده نمى نمائید؟ مگر این آیه را نخوانده اید:
فی بُیوت اذِنَ اللهُ انْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغَدُوِّ وَالْاصالِ
آیا خانه هایى که بر حسب این آیه خدا اذن داده است که بلند شود و نام او در آنها برده شود و تسبیح خدا در بامداد و شامگاه در آنها شود خانه پیغمبر و عترت او که بر حسب حدیث ثقلین متواتر تمسک به آنها وقرآن کریم موجب امن از ضلالت است نیست؟
و ثانیاً رجحان و استحباب بالخصوص قسمتى از این برنامه ها بر حسب روایات معتبر و سیره سلف ثابت و مسلم است و به فرض اینکه از نظر وهابیه حنابله که جمود بر ظواهر کتاب وسنّت مى نمایند و قرائن حالیه و عقلیه را در استظهار از کلام کنار گذارده و ظهور کلام را در معانى مجازى در مواردى که از ظهور آن در معناى حقیقى قوى تر است ترک کرده و بلکه در مواردى که عرفاً ظهور در معناى حقیقى ندارد نیز به آن متشبث مى شوند و مثل «یدُ اللهِ فَوْقَ ایدِیهِمْ» را حمل بر ید حقیقى نمود. و براى خدا اثبات دست و چشم و پا مى کنند؟ این رجحان و استحباب ثابت نباشد ردّ دیگران و محترم نشمردن اجتهاد سایرین و نهى آنها با زور و حتى ضرب و کتک از عمل به اجتهاد خودشان به اسم نهى از منکر بدون مجوز و خلاف اجماع مجتهدین است.
بارى تحقیق و بررسى بیشتر پیرامون این مسأله را به مطالعه کتاب هایى مثل «کشف الارتیاب» و سایر مولفات رجال علم شیعه و اهل سنّت واگذار مى نمائیم.
نماز طواف
نماز طواف تا ممکن است خلف مقام ابراهیم خوانده مى شود اینجا اجتماع عجیبى است البته در یمین و یسار مقام و خلف آن (بافاصله) هم نماز خوانده مى شود ولى اجتماع و فشار جمعیت هر چه به خلف مقام و یمین و یسار آن نزدیک تر باشد بیشتر است.
مردم همه ایستاده و منتظرند که نماز یک نفر تمام شود و به جاى او به نماز بایستند بسا که یک نفر از نماز فارغ مى شود و بر مى خیزد، و گروهى مى خواهند به جاى او بایستند و بالأخره آنکه قبل از همه در جاى او ایستاد پیروز مى شود، و دیگران نیز چون او اسبق است تسلیم مى شوند و حرف نمى زنند.
نماز طواف هم از آن جهت که نماز و مناجات با خدا و تشرف به حضور حق است و هم از جهت اینکه در مسجد الحرام و خلف مقام ابراهیم به جا آورده مى شود در نورانیت باطن و حصول توجه و خضوع و خشوع فوق العاده موثر است زیرا بیشتر یا همه در حال انجام این تکلیف غیر از فکر عبادت و پرستش حق و امتثال و اطاعت امر اندیشه و فکرى ندارند و حقیقت نماز را که معراج مومن است درک مى نمایند و اگر هم به این درجات از معرفت نرسیده باشند باید سعى کنند هرچه امکان دارد به این حقیقت خود را نزدیک کنند و نیت خود را خالص نمایند.
به هر حال با توجه به روایاتى که در فضیلت نماز رسیده است و اینکه ستون دین است و مثل آن مثل ستون خیمه است درج آن در واجبات حج و عمره حج را علاوه بر فوائد و مصالح خاصى که دارد متضمن فوائد و برکات نماز نیز نموده است.
سعى بین صفا و مروه
یکى از کارهاى واجب حج و عمره سعى بین صفا و مروه است که بعد از طواف و نماز آن بجا آورده مى شود باید حاج یا معتمر هفت مرتبه از صفا به مروه برود و برگردد که هر رفتن و برگشتن دو مرتبه محسوب مى شود و بنابراین سعى از صفا شروع و در مرتبه هفتم به مروه پایان مى یابد.
سعى عبادت است و باید به قصد قربت انجام شود و مسعى اکنون مسقف است و سعى کننده زحمت تابش آفتاب را نمى بیند و مشتمل بر دو طبقه تحتانى و فوقانى است.
سعى بین صفا و مروه نیز یک عملى است که تسلیم شخص را در برابر دستورات و احکام الهى ظاهر مى سازد. این همه مردم به امر خدا از این کوه به آن کوه مى روند بى آنکه از فلسفه این عمل بپرسند یا در رعایت آداب و ترتیباتى که شارع مقدس در آن مقرر کرده کوتاهى و سهل انگارى بنمایند اینجا مقام تسلیم است چون شارع مقدس دستور داده است از صفا شروع شود از صفا شروع مى کنیم و اگر دستور فرموده بود از مروه شروع کنیم از مروه شروع مى کردیم با فلسفه و مصلحت عمل کارى نداریم هر چند تمام احکام خدا را در رابطه با حفظ مصالح یا دفع مفاسد مى دانیم اما اگر عقل ما به فلسفه حکمى هم نرسید، نرسید چون فهم همه حقایق در اختیار همه عقول و عقول همه نیست و ما در مقام بندگى و اطاعت و عبادت قصد فلسفه و مصلحت نداریم و داعى ما بر عمل فقط امتثال امر مولى جل شأنه است و اگر عبادات را به نیت مصلحت و رجحانى که خود عمل دارد بدون نظر به تکلیف الهى بجا آوریم عبادیت آن حاصل نمى شود.
مع ذلک مهمترین فلسفه و فایده و مصلحت اینگونه عبادات همان تعبد و پذیرش امر و تسلیم بدون قید و شرط است که حاکى از معرفت به علم و حکمت و تدبیر بارى تعالى است لذا امتثالًا لامرالله تعالى این راه را مى رود و برمى گردد و بنده هم تا به این مرحله نرسیده بنده نیست. آنکه از فلسفه ها مى پرسد و راز و امر فرمان مولا را مى جوید و مى گوید تا مصلحت را ندانم عمل را انجام نمى دهم موضع خود را در برابر خدا از موضعش در برابر یک پزشک هم ضعیف تر مى نماید و به قدرى که به یک پزشک تسلیم مى شود و از دستورات و اسرار نسخه و داروهایى که مى دهد پرسش نمى کند و به آن عمل مى نماید به خدا خود را تسلیم نکرده است، بدیهى است چنین کسى اگر داعى و باعثش بر عمل مصلحت و فائده اى باشد که تشخیص مى دهد بندگى نکرده و پرستش بجا نیاورده است.
اینجا در مقام سعى انسان مى بیند مردم و طوائف مختلف بشرى بى آنکه چون و چرائى داشته باشند این مسافت طولانى را طى مى کنند با حال ضعف و پیرى و بیمارى بلکه گاه دیده مى شود بعضى که پاهاشان فلج است چهار دست و پا این راه را مى روند بعضى هم در درشکه هاى دستى سوار شده و آنها را مى برند.
همه به طور منفرد یا جمعى و گروهى دعا مى خوانند وقتى به آن محلى که با چراغ سبز مشخص است مى رسد هروله مى کنند.
وقتى مسعى پر از جمعیت است مراسم با شکوه سعى بسیار با عظمت جلوه مى کند و عبادت و پرستش بزرگى است که چشم انسان به جلال و جمال آن خیره مى شود.
تمام رجال و شخصیت ها همه در اینجا در صف واحد و در بین اجتماع مشغول سعى هستند کسى را با کسى کارى نیست.
و باز هم تکرار مى کنم حقیقتا از مناظر مهیج حج، سعى است عظمت اسلام و اتحاد مسلمین در آن ظاهر مى شود.
دیدن آن منظره با شکوه و روحانى تمام احساسات دینى و اسلامى را زنده مى کند و در بیننده شور و شوق و نشاط و حرکت مى آفریند دیدن این مناظر، آموزنده و مفید و جهش بخش است.
وقوف به عرفات
یکى از اعمال حج چنانکه گفته شد وقوف به عرفات در روز عرفه (روز نهم ذى الحجه) است که از ظهر تا غروب باید با نیت در آنجا ماند.
وقوف نیز عبادت است و با توجه به روایاتى که در فضیلت عرفات و ثواب وقوف و استجابت دعا در آن وارد شده در این سرزمین حال عبادت و توجه و خضوع و انابه و بازگشت به خدا و توبه بیشتر فراهم مى شود.
بانک دعا و مناجات و صداى ضجه و شیون و گریه و زذارى از هر گروه و کاروان بلند است.
سرتاسر عرفات را چادرها فراگرفته همه در چادرها نشسته و با آنکه نزدیک به هم و پهلوى یکدیگر نشسته اند مثل این است که یک مکان خلوت و گوشه تنهایى را یافته اند تا به عبادت و عرض حاجات و گریه و زارى و بى قرارى و طلب مغفرت و آمرزش مشغول باشند.
شب هاى قدر و اجتماع در مساجد براى عبادت و دعا اجمالا نمونه کوچکى از این اجتماع میلیونى است با این تفاوت که در اینجا با اینکه روز است و شب و تاریک نیست تجمع حواس و حضور قلب براى نوع بیشتر فراهم است.
خلاصه اسباب اطاعت و مغفرت واقعاً فراهم و جور است و بسیار شقى است آن کسى که از این زمینه و خوان گسترده و نامتناهى مغفرت و آمرزش محروم بماند.
و چقدر سعادتمندند آن مردان و بانوانى که این موقف عظیم و روحانى و جلوه هاى رحمت رحمانى را در آن درک مى کنند.
و چقدر لذت بخش است استماع آن نواها و صداهاى دلنواز در اینجا همه به تدارک گذشته و جبران مافات و اعاده حیثیت خویش مشغولند دعاهاى وارده را مى خوانند.
محیط یک محیط آسمانى و ملکوتى است که به وصف نمى آید، خداوند متعال همه ساله درک این محیط را روزى فرماید «وَ ما ذلِک عَلَی اللهِ بِعَزیز».
در تمام عالم چنین اجتماع روحانى تشکیل نمى شود، غوغا و شور و هیجان عجیب است.
همه خدا را به زبان ها و لهجه هاى گوناگون مى خوانند.
براستى انسان کاملا درک مى کند که در اینجا به خدا نزدیکتر شده مثل اینکه حجاب ها و پرده ها برداشته مى شوند و فاصله ها کم مى گردند و حقایقى از عالم غیب لمس مى شود.
ارزش این موقف را از جنبه روحانى و معنوى و ساختن شخصیت افراد و طرد تعینات و فوائد اجتماعى و تربیتذى نمى شود معین کرد.
خدایا بحق محمد و آل محمد علیهم الصلاه والسلام همه ساله به احسن انحاء درک این موقف و سایر مواقف و مشاهد عزیز این سفر مبارک را نصیب فرما.
مشعر الحرام
فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْکرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ
شب عید را به دستورى که در مناسک حج مرقوم است در مشعر الحرام مى گذرانید در اینجا برنامه عوض مى شود و از چادر و پذیرائى خبرى نیست چادرها را که از عرفات جمع آورى مى کنند یک سر به منا مى برند.
در مشعرالحرام که مزدلفه هم به آن مى گویند همه در بیابان مى مانند و مشغول عبادت و ذکر خدا و دعا مى شوند.
خود این تغییر مکان براى عبادت و پرستش خدا حال تازه و آمادگى نوینى براى حاجیان فراهم مى نماید اینجا هم برنامه برنامه خودسازى و توبه و جبران مافات و تعیین خط مشى آینده و تصمیم بر مراعات آن است مناجات و راز و نیاز با حضرت کریم کار ساز و خواندن دعاهایى که رسیده در دل شب موجب ارتقاء روح و پرواز فکر مى شود حالى بسیار خوش و روحانیت خاصى دارد گوئى انسان خدا را با خود جلیس و همنشین مى بیند.
آن هوا و آن فضاى روح افزا به قدرى بهجت انگیز و با صفا و طراوت و ایمان آفرین است که آدمى گمان مى کند در هوا و فضاى بهشت است صحیح است که در بهشت همه گونه نعمت هاى مادى و جسمانى و روحانى و عقلانى فراهم است اما براى واصلان و مقربان بهشت حقیقى قرب الهى و عروج به مقامات روحانى است و به مضمون «یا نعیمى و جنتى و یا دنیاى و آخرتى» نعیم و بهشت و دنیا و آخرتشان همه قرب خدا است.
صحبت حوز نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دیگرى پردازم
اى آنکه لاف مى زنى از دل که عاشق است طوبى لک ار زبان تو با دل موافق است
غلمان و حور کى طلبد مرد حق شناس شهوت پرست کى بود آنکس که عاشق است
***
خلاف طریقت بود کاولیا تمنا کنند از خدا جز خدا
چو از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خویشى نه در بند دوست
اعمال منا
رمى جمره عقبه و جمرات سه گانه:
رمى جمره یکى از اعمال واجب حج است که اگر چه به ظاهر یک عمل ساده است ولى در باطن یک تعبد بزرگ و اظهار طرد شیطان و پرهیز از طریقه هاى شیطانى و راه هاى ابلیسى است.
در اینجا با یک حال تصمیم و قاطعیت حاجیان رمى جمره مى کنند و به قول خودشان به ابلیس سنگ مى زنند و او را از خود مى رانند.
این عمل یک تمرین و تلقین مهمى است که نفوس را به مخالفت شیطان و افکار شیطانى وادار مى کند و مثل این است که انسان خود را از اندیشه هاى پلید و اهریمنى پاک سازد و همه نیروهاى نفس اماره را خرد کند خصوصاً که توأم با خواندن دعاهاى مخصوصه است و خلاصه انسان را متعهد مى نماید که همیشه با این اعلام و شعار قاطع با شیطان در مبارزه باشد و از همه اینها بالاتر همان روح تعبد و فرمانبرى است که در این موقع به صورت هاى مختلف ظاهر مى شود و این مردم در موقع رمى جمرات اطراف آن سنگ ها اجتماع مى نمایند و سنگ هایى را که از مشعر چیده اند پیاپى مى زنند در این میان سنگ ها به سر و صورت دیگران هم مى خورد و بعضى مجروح مى شوند.
روز سوم که براى رمى جمره رفته بودیم از بس سنگ بر جمرات زده بودند چیزى نمانده بود که جمرات در سنگریزه ها مدفون و پنهان شوند.
صدها هزار نفر حاج در این سه روز و بعضى چهار روز باید رمى جمره نمایند معلوم است که چه اجتماع و چه منظره اى تشکیل مى شود.
این عمل را همه بعنوان اطاعت و انجام فرمان خدا انجام مى دهند و همه با کمال طیب نفس و تسلیم و انقیاد به این برنامه ها و بدون اینکه به فلسفه و فایده آنها نظر داشته باشند صرفاً به عنوان عبادت و فرمانبرى و بندگى و انجام تکلیف الهى عمل مى نمایند و این نهایت درجه خلوص و تسلیم بودن و امر و حکم خدا و حقیقت عبادت و پرستش است.
قربانى
سابق بر این یعنى در گذشته هاى دور و وقتى به تاریخ بشریت بسیار عقب برگردیم راجع به قربانى چیزهایى مى خوانیم و مى شنویم که حقیقتاً شرم آور و با کمال و شرف انسانیت هیچگونه سازشى ندارد.
در تاریخ بشرى انسان هایى را مى بینیم که براى تعظیم از انسان هایى دیگر مثل خود یا بدتر از خودشان کسان وفرزندان خود را قربانى مى کردند و نادان هایى را مى بینیم که انسان زنده و با روح و فکر و هوش را در برابر جماد بى روح و مرده و بى اختیارى که آن را پرستش مى کردند قربانى مى نمودند.
خشم دریا را با تقدیم زیباترین دخترها به آن به عقیده خرافى خود فرو مى نشاندند که حتى در کشور متمدن مصر تا موقع طلوع خورشید جهان تاب اسلام این رسم بود که هر سال زیباترین دخترها را انتخاب مى کردند، و به نام عروس نیل عروسى راه مى انداختند و سه روز مجالس لهو و عیش و هرزگى تشکیل مى دادند و روز سوم آن دختر زیبا را با آرایش کامل به دامادش یعنى رود نیل تحویل داده و در آب غرق و به این صورت یکى از وحشیانه ترین عمل هاى غیر انسانى را بر اساس اندیشه هاى خرافى مرتکب مى شدند. وقتى قدرى جلوتر بیاییم این رسم قربانى براى خداى یگانه رایج شد و بعضى بودند که فرزندان خود را براى خدا ذبح مى کردند.
در اینجا هم رهنمودهاى انبیاء و پیغمبران خدا از بشر دستگیرى نموده و او را هدایت نموده است.
حضرت ابراهیم خلیل پیغمبر خدا که مردم را به توحید خالص دعوت کرد و در مبارزه با بت پرستى شاهکارهاى او بى نظیر و نمونه و مجاهداتش زبانزد خاص و عام گشت به فرمان خدا این رویه را هم متروک ساخت و ابراهیم علیه السلام ابتداءً از طرف خدا مأمور به ذبح فرزند (اسماعیل) شد وقتى این فرمان را که در خواب به او اعلام شده بود به فرزندش ابلاغ کرد فرزندش در کمال رضا و تسلیم جواب داد:
یا ابَتِ افْعَلْ ما تُومَرُ سَتَجِدُنی انْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرینَ
فرمان خدا را اجرا کن مرا از صابران خواهى یافت. هنگامى این پدر و پسر در صحراى منا آن مظهر خلوص نیت و رضا و تسلیم آماده انجام فرمان شدند و ابراهیم کارد را بر گردن فرزند زیباى عزیزش مى کشید تا سرش را از پیکر پاکش جدا نماید کارد نبرید و تلاش ابراهیم بى اثر ماند فرمان خدائى رسید که «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّویا» و به فداى ذبح فرزند ذبح گوسفندى پذیرفته شد.
و ابراهیم اطاعت کرد و سپس این روش از آن حضرت به یادگار ماند و ذبح گوسفند به عنوان قربانى سنّت شد این سنّت هم ترک یا نسخ قربانى بشرى، و هم ترک قرباى براى غیر خدا و هم احسان به فقرا و بینوایان بود و جزء برنامه حج یکى از واجبات حج تمتع و قران مقرر گردید و مقرر شد که نسک و قربانى ها فقط براى خدا باشد:
قُلْ انَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلّهِ رَبّ الْعالَمینَ
و باید گفت که سالروز واقعه تاریخى به این اهمیت که در آن تقدیم قربانى هاى انسانى ممنوع شده باشد شایسته است که در ضمن برنامه حج منظور و بشریت همه ساله از آن تقدیر نمایند.
و این همان اقدام بزرگى است که «تولستوى»، پیغمبر عظیم الشأن اسلام را به آن مى ستاید هر چند سابقه منع قربانى بشرى به عصر ابراهیم خلیل مى رسد، اما این محمّد رسول خدا بود که در ضمن شریعت کامل و جامعى که از سوى خدا آورد همه سنّت هاى حسنه را احیاء و تجدید کرد و امت بزرگ اسلام را به تأسى به ابراهیم خلیل هدایت نمود.
آرى «تولستوى» مى گوید: از چیزهایى که شک در آن نیست این است که محمّد پیغمبر از بزرگترین مردان مصلحى است که به اجتماع خدمت ارزنده نمودند و همین در فخر او بس است که امتى را به نور حق هدایت کرد و آن را چنان قرار داد که در برابر آرامش و صلح خضوع نماید و زندگى زهد (و ساده و بى تجمل) را برگزیند و آن را از خونریزى و تقدیم قربانى هاى بشرى و زنده بگور کردن دختران منع کرد و مردى مثل این مرد سزاوار تجلیل و احترام است.
حلق و تقصیر
بعد از سعى وقتى که در هفتمین بار به مروه مى رسند اگر محرم به احرام عمره باشند تقصیر مى نمایند یعنى براى اطاعت فرمان خدا و به قصد بیرون آمدن از احرام و حلال شدن آنچه بر او در حال احرام حرام بود مقدارى از موى سر یا ریش یا سبیل یا ناخن خود را مى گیرند و اگر محرم به احرام حج باشند در صورتى که صروره نباشند یعنى قبلا حج بجا آورده باشد و مرد باشد مخیر است بین کوتاه کردن مو یا ناخن یا تراشیدن سر و اگر صروره باشد بنا به فتواى بعض علما بین حلق و تقصیر مخیر است و بنابر فتواى بعض دیگر حلق (تراشیدن سر) بر او متعین است و شکى نیست که رعایت این قول موافق با احتیاط است چنانکه شکى نیست در اینکه بنابر تخییر نیز خواه صروره باشد یا نباشد حلق افضل است چنانکه از روایت «الّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلَّقینَ» و روایات دیگر استفاده مى شود.
حلق و تقصیر براى گشودن احرام نظیر سلام نماز است که وقتى نمازگزار سلام داد از نماز خارج مى شود چنانکه تحریم نماز به تکبیر است و تحلیل آن به سلام تحریم محرمات در حال احرام به تلبیه است و تحلیل آن به تقصیر یا حلق مى باشد در نماز کلام آدمى حرام و موجب خروج از نماز مى شود در احرام گرفتن مو و ناخن حرام است و براى خروج از تحریم نماز پس از انجام وظایف مقرر در نماز از قرائت و رکوع و سجود و تشهد و غیرها گفتن سلام که کلام آدمى است به قصد قربت مقرر شده است و براى خروج از تحریم احرام در عمره پس از طواف و نماز طواف و سعى تقصیر یعنى کوتاه کردن مو یا گرفتن ناخن مقرر گردیده است و در حج که پس از انجام وقوف در عرفات و مشعر به دستورى که هست بیرون آمدن از احرام و تحلیل محرمات که به تدریج حاصل مى شود از تقصیر یا حلق آغاز مى گردد.
در تراشیدن سر رمز بندگى و عبودیت ظاهرتر مى شود و ظاهراً در سابق که برده فروشى مرسوم بوده سر غلام هایى را که در معرض فروش مى گذارده اند مى تراشیدند یا شاید سر فرزندانى را که براى قربانى نذر مى کرده اند مى تراشیدند هر طور بوده است تراشیدن سر غلام علامت رقیت بوده، از این جهت تراشیدن سر در این موقع علامت بندگى و اعتراف به این است که همه مملوک حق و نیازمند به او هستند و او مالک و صاحب همه است و در عین حال یک نوع جهادى با انانیت ها و منیت هاى بشرى است و در زمان ما هم همین گونه است تراشیدن سر براى بسیارى از اشخاص سرشناس و صاحبان مقامات و مشاغل مهم و جوانان و طبقه به اصطلاح متجدد و روشنفکر و مترقى نماها دشوار است. برخى از این روشنفکر نماها که مترقى بودن یک فرد یا نظام را ترک التزام به تعالیم و احکام دین مى دانند و مرتجع بودن را تقید به آداب دینى مى شمارند چون در بخشى از جهان به اصطلاح خودشان مترقى ریش گذاردن رایج شده ریش مى گذارند و آن را سمبل انقلابى بودن (نه اسلامى بودن) فرض مى نمایند، اینان که مقلد افکار سوسیالیستى و موید فیدل کاستروهاى ملحد ریش دار مى باشند ریش مى گذارند و مقیدند که موى سرشان نیز بلند باشد، اما همین ها هم که بسا ناآگاه این گرایش هاى صورى را پیدا کرده و در مقام فاصله گرفتن از یک فئه باطل به فئه باطل دیگر روى آورده اند اینجا در همین مسأله مو، به استقلال مى رسند و از آن به این نکته راه مى یابند که عملیات و حرکات مسلمان فقط باید بر اساس معیارهاى اسلامى باشد و پیروى از مد و شعار دیگران و تشبه به گروه هاى منحرف اگر چه خود را مترقى و روشنفکر بخوانند جایز نیست ترقى و تقدمى که این مترقیان اسمى از آن سخن مى گویند و مخالفان خود را به اسم مرتجع مى کوبند عین ارتجاع است مفهومش ترک مذهب و نفى عالم غیب است به هر صورت توفیر موى سر اگر چه در اسلام حرام نیست در دنیاى شرق و غرب مورد علاقه مردها خصوص جوانان مى باشد اما اگر براى تشبه به این فئه ها و گروه هاى ملحد باشد مذموم است. موسى و فرعون و هم چنین ابراهیم و نمرود و رسول الله و سران کفر و شرک همه ریش داشتند ولى یک نفر در گذاشتن ریش تأسى به پیغمبران خدا موسى و عیسى و ابراهیم و رسول خدا مى نماید و یک نفر دیگر در ریش و سبیل تأسى به فرعون نمرود و سران شرک و الحاد و فیدل کاسترو مى نماید. حساب این دو نفر از هم جدا است.
در مقام حلق یا تقصیر شاید برخى باشند که ناخود آگاه تحت تأثیر این گرایش ها یا علاقه به زیبائى و اینکه یک عمر به داشتن موى سر و زلف عادت داشته اند با اینکه در معصیت خدا ریششان را مى تراشیده اند مایلند سرشان را نتراشند و به فتواى تخییر عمل نمایند ولى مشاهده مى شود همین افراد با اینکه از آغاز تصمیم به ترک تراشیدن سر مى گیرند به تدریج برنامه هاى سازنده و تربیت هاى روحى حج حالشان را عوض مى نماید چنانکه به تراشیدن سر خود شایق مى شوند و همان ها که در تهران و نقاط دیگر مثل اروپا و آمریکا اگر مبالغ گزاف به آنها پیشنهاد مى شد تاسر خود را بتراشند یا وضع آن را تغییر دهند قبول نمى کردند اینک با طیب خاطر و با کمال میل و رغبت مى نشینند تا سلمانى با تیغ کذائى خود سر آنها را بتراشد همین آقایان که در تهران و شهرهاى دیگر همه وسایل اصلاح برایشان در خانه فراهم بود و اگر هم به سلمانى مى رفتند قبلا با تلفن وقت مى گرفتند اینجا مثل آدم هاى بسیار عادى و یک انسان تربیت شده مى روند روى زمین مى نشینند و نوبت مى گیرند دو ساعت سه ساعت منتظر مى شوند تا سلمانى بعد از آنکه سر هر کس را که قبلا نوبت گرفته یا سر فلان بى سواد را بتراشد و بعد به نوبت سراغ این آقاى مجتهد یا دکتر یا استاد دانشگاه یا سرلشکر یا مدیر موسسه بازرگانى بیاید و سرش را بتراشد.
این هم یک نوع ریاضت و خلاف میل عمل کردن و مخالفت با هواى نفس است.
طواف وداع
چنانکه گفته شد علاوه بر طواف هاى واجب مستحب است که حج کننده پیش از حرکت از مکه معظمه طواف دیگرى بجا آورد به عنوان وداع که به آن طواف وداع مى گویند.
طبعاً طواف کننده در این طواف توجه بیشتر و خشوع و خضوع زیادترى دارد زیرا بعد از این طواف دیگر موفق مى شود یا نه از این جهت با دل شکسته از خدا مى خواهد که بازگشت به مکه معظمه و حج خانه اش را روزى او فرماید و دعا مى کند و حوائج خود را از خدا مى خواهد و مانند کسى که بخواهد به سفرى طولانى برود و با عزیزان خود با چشم اشکبار وداع نماید و آنها را یک یک در بغل گرفته و مى بوسد انسان در وقت طواف وداع همین حال را دارد با خانه کعبه معظمه با حجرالأسود، با حجر اسماعیل، با مقام ابراهیم با در و دیوار و زمین مسجدالحرام با حال سوزناک وداع مى نماید دلش مى خواهد که میان او و میان مسجدالحرام و عبادت و نماز در این مسجد بزرگ که «اوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاسِ» است مفارقت و جدایى نیفتد و از فیوض و رحمت هایى که به این مسجد و عبادت کنندگان در آن متصل و پیاپى نازل مى گردد محروم نباشد ولى خواه و ناخواه وداع انجام مى شود و با دلى که به تمام این اماکن تعلق دارد اندک اندک از خانه دور مى شود آرام آرام و آهسته آهسته راه مى رود و قدم ها را کوچک برمى دارد که دیرتر از مسجد خارج شود گاهى مى نشیند و قدرى فکر و اندیشه مى کند و گاهى بر مى خیزد و چند قدمى مى رود گاهى به کعبه معظمه نگاه مى کند و گاهى به مقام ابراهیم به این کیفیت از مسجدالحرام در حالى که اصلا میل بیرون شدن ندارد خارج مى شود.
این حالات از هر جهت براى روح ریاضت و تربیت است و نفس گرفتار به علائق دنیه دنیویه را به عوالم بالا و بالاتر و جهان معنویات نزدیک و متصل مى سازد عالمى که از تعلقات این عالم مادى و علائق شهوانى منزه است.
این خاطره ها براى همیشه در نفس انسان اثر مى گذارد و هرچه هم آلودگى هاى بعدى به کارهاى دنیا و مطالب حیوانى آدمى را احاطه کند نورانیت این خاطرات کم و بیش در حد معرفت و رشد عقلى و روحى اشخاص دل را منور مى دارد، و مانند برقى که در بیابان در شب تاریک پرتو افکن گردد هر چند ضعیف باشد باطن را روشن مى کند و روح انسان را نگاه مى دارد و از قطع رابطه کلى با مبدأ مانع مى شود.
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام و زیاره قبر نبیک و قبور الائمه علیهم السلام فی هذا العالم و فی کل عام و اغفرلنا تلک الذنوب العظام بحق ساداتنا الانجبین محمد و آله الطاهرین صلواتک علیهم اجمعین
برگرفته از کتاب «سفرنامه حج» اثر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره
برای مطالعه بخش های دیگر سفرنامه می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:
ثبت دیدگاه