حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

چهارشنبه, ۲۹ مرداد , ۱۴۰۴ Wednesday, 20 August , 2025 ساعت ×
دفع اغفال و پیشنهادهای داده نشده
۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۶
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث «دفع اغفال و پیشنهادهای داده نشده» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم (بخش 37: دفع اغفال و پیشنهادهای داده نشده)

مذاکرات مقدماتى صلح!

84. راجع به مذاکرات (به قول نویسنده) مقدماتى صلح توضیح می دهیم:

1. چون نویسنده راضى نمی شود این حرف را در هیچ کجا رها کند که امام علیه السلام طالب حکومت بود. در اینجا هم که مذاکرات صلح را عنوان کرده و قبول دارد که دیگر پیروزى نظامى امام علیه السلام میسر نبود، باز سخن از جنگ و گرفتن حکومت به میان آورده و می گوید امام علیه السلام در مذاکرات محرمانه خود براى صلح با عمر بن سعد که نماینده حکومت و فرمان استاندارى رى را در بغل داشت، درخواست همکارى براى برانداختن حکومت کرد؛ درحالی که به نظر ما در موقع طرح مذاکرات صلح این درخواست ناراحت کننده و ذهن طرف را به اینکه پیشنهاددهنده حقیقتاً طالب صلح باشد، مشوب می سازد. پس یا مذاکرات را مذاکره صلح نگویید و مذاکره موعظه و ارشاد و اتمام حجت و دعوت به حق بدانید یا اگر مذاکرات صلح می گویید، به این شکل نقشه آن را نکشید.

2. آنچه از اوضاع و جریان های طى راه کربلا معلوم می شود، امام علیه السلام در دعوت به حق و اتمام حجت که یکى از شئون بزرگ انبیا و اولیا است، کوتاهى نداشته و حتى از دعوت یک نفر نیز چشم پوشی نکرد، و دعوت زهیر براى همین منظور بود، و عبیدالله حرّ جعفى را پس از آنکه دعوتش را نپذیرفت، شخصاً به همین ملاحظه به دیدارش رفت، با حرّ و عمر بن سعد و سپاه کوفه نیز همین روش را داشت، و توبه حرّ را با اینکه ملحق شدن او به امام علیه السلام در پیروزى نظامى حضرت ثمرى نداشت، چون هدایت شده بود، قبول فرمود.

امام علیه السلام همان شخصیتى که به دیدار عبیدالله حرّ رفت، هیچ مانعى نمی بیند با ابن سعد نیز ملاقات هایى بنماید و اتمام حجت کند که او را هدایت کند که به حق بپیوندد و یا لااقل مثل عبیدالله حرّ کنار برود.

3. به نظر می رسد که ملحق شدن عمر بن سعد اگر واقع می شد، مثل ملحق شدن حرّ سبب الحاق اردو نمی شد؛ زیرا سران لشکر از او اطاعت نمی کردند و سپاه سپاهى بود که از جانب عبیدالله زیاد به کربلا اعزام شده بود. فرضاً عمر بن سعد کنار می رفت، دیگران داوطلبانه پیش می آمدند، و چنان که روش ستمگران و همکارانشان است، کار او را عهده دار می شدند و بیشتر خوش رقصى می کردند و در کتب مقاتل ندیده ام که امام علیه السلام به عمر بن سعد فرموه باشد تو با لشکرت به من ملحق شو تا با هم برویم کوفه ابن زیاد را از بین برداریم و یزید را ساقط کنیم؛ زیرا امام علیه السلام می دانست او جواب می دهد این سپاه تحت فرمان ابن زیاد هستند و تصرف کوفه و سقوط حکومت یزید فعلاً امکان پذیر نیست.

 

10. دفع اغفال و پیشنهادهاى داده نشده

85. راجع به پیشنهادهایى که به امام علیه السلام نسبت داده شده است، شخص مطلع و آگاهى مانند عقبه بن سمعان جداً و با سوگند آن را تکذیب می کند و نویسنده با آب وتاب تمام آن را (از صفحه 204 به بعد) تأیید کرده و پیشنهاد صلح می شمارد؛ نیرنگ عجیبى به کار برده شده است؛ زیرا می دانسته است که در محیط شیعه و دیگران از آشنایان به روح تزلزل ناپذیر و تصمیم قاطع و اهداف و اخلاق امام علیه السلام سبب نگرانى و ناراحتى و توهین به مقام امام علیه السلام شمرده می شود، و نمی توانند این موضوع را باور کنند که حسین شجاعت و حمیت و فضیلت و مردانگى به چنین ذلت و ننگى ـ العیاذ بالله ـ تن دهد که پس از انتشار خبر قیامش به وسیله حجاج و دیگران در عالم اسلام و پس از آن همه خبرهایى که از شهادت خود می داد، و پس از آنکه پیشنهاد بزرگان را در ترک سفر عراق نپذیرفت، و به آنان خبر داد مأموریتى را که دارد باید انجام دهد، اکنون پیشنهاد تسلیم شدن بنماید و التماس کند اجازه دهند خودش به نزد یزید برود و او را از خود راضى سازد و با او بیعت کند!

بدیهى است اگر این پیشنهادها قابل طرح بود و کتابش را در انظار عموم از درجه اعتبار ساقط نمی کرد، لازم بود عین آن را در کتاب درج نماید تا خوانندگان سخن او را بهتر تصدیق کنند، نه اینکه فقط اشاره ای بنماید و بگذرد؛ ولى چون می دانسته است، درج آن سبب می شود که سیل اعتراض بیش از اینها به سوى او متوجه شود، و همه بر فساد نظر او آگاه شوند، و کتابش بیش از آنچه منفور شده است مورد تنفر شود، با این همه شرح و بسطى که در اطراف این سه پیشنهاد داده، از درج عین آن خوددارى کرده تا با این کیفیت هم نظر باطل خود را در اذهان وارد سازد و هم مشت خود را باز نکند. این هم یک نوع بررسى و تحقیق است.

براى اینکه خوانندگان ارجمند بدانند این نویسنده در این فصل چه هدفى دارد و از روى این اشتباه پرده برداشته شود، نخست متن سه پیشنهاد را از تاریخ طبری با کلام عقبه بن سمعان نقل می کنیم و سپس مویدات گفته عقبه بن سمعان را ذکر می نماییم و آن گاه به سخنان نویسنده پاسخ می دهیم.

طبرى در تاریخ از ابى مخنف روایت کرده است که امام علیه السلام فرمود: سه پیشنهاد را از من بپذیرید:

یا اینکه برمی گردم به سوى مکانى که از آنجا آمده ام.

یا دستم را در دست یزید می گذارم تا او در آنچه میان من و او روى داده، رأى دهد.

حاشا و کلا که این کلام از امام علیه السلام باشد.

یا اینکه مرا به سوى هر مرزى از مرزهاى مسلمین می خواهید بفرستید (تبعید کنید) تا یک نفر از آنان باشم، و آنچه براى آنها و بر آنهاست، براى من و بر من باشد. حاشا و کلا….

سپس از ابى مخنف روایت کرده است که گفت: عبدالرحمن بن جندب از عقبه بن سمعان برایم نقل کرد که گفت: مصاحب امام حسین علیه السلام بودم. از مدینه با آن حضرت بیرون شدم تا مکه و از مکه تا عراق و از او جدا نشدم تا وقتى شهید شد. هیچ فرمایشى در مدینه و در مکه، و در راه، و در عراق و در لشکر تا روز شهادتش نفرمود، مگر آنکه آن را شنیدم.

به خدا سوگند! آنچه را مردم می گویند و گمان می کنند از اینکه دستش را در دست یزید گذارد یا او را به یکى از سرحدات مسلمانان بفرستند نفرمود و نپذیرفت غیر از اینکه فرمود: مرا بگذارید در این زمین پهناور بروم تا ببینم امر مردم چگونه می گردد.

این پیشنهادها یعنى پیشنهاد اول و دوم که صریحاً مورد تکذیب عقبه بن سمعان واقع شده چیزى غیر از پیشنهاد تسلیم و درخواست عفو ـ العیاذ بالله ـ نیست.

 

مویدات نقل ابن سمعان

1. با مراجعه به سخنان امام علیه السلام و شدت و تصمیم آن حضرت بر خوددارى از بیعت به یزید و مخالفت از زمان معاویه تا به حال این معنى موافق عقل و مناسب شأن امام علیه السلام نیست که اکنون ذلیلانه راه شام پیش بگیرد و بلکه مأموران حکومتى او را تحت نظر بگیرند و مثل اسیران به دمشق ببرند تا یزید او را بار دهد و بپذیرد و بیعت آن حضرت را قبول کند، و از سر تقصیرش ـ العیاذ بالله ـ بگذرد. «یأْبَى اللهُ ذَلِک لَـنَا وَرَسُولُهُ وَ الْـمُومِنُونَ».

این منطق امام علیه السلام بوده است و این صدا و فریاد پر از غیرت و حمیت از او تا حال در دنیا بلند است و احتمال اینکه چنین پیشنهادى را داده باشد، باطل می سازد.

نویسنده شهید جاوید شاید تحت تأثیر تبلیغات حکومت ها و قلم های مزدور آنان که به عنوان لزوم حفظ نظم و برقرار ماندن صلح و امنیت و پرهیز از خونریزى، هر قیامى را علیه حکومت های جنایتکار محکوم می سازند، براى اینکه ساده لوحانى را که فریب این تبلیغات را می خورند خوشحال و خشنود سازد، امنیتى را که زیر پرچم حکومت یزید فراهم شده محترم می شمارد و دفاع از نفس را بر امام علیه السلام ـ اگرچه به قیمت ذلت و ننگ بیعت یزید و تقاضاى این شکل تسلیم باشد ـ واجب می داند و امام علیه السلام را در این افقى که دون شأن او است قرار می دهد!

پس معناى «لَا أَرَى الْـمَوْتَ إِلَّا سَعَادَه، وَلَا الْـحَیاه مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، چیست؟

2. پیشنهاد دوم نیز با پیشنهاد اول تفاوتى ندارد و تقاضاى تسلیم است و معلوم است که چنین پیشنهادى از طرف امام علیه السلام داده نشده است که خود را در اختیار پسر مرجانه قرار بدهد تا به هر سرحدى بخواهد او را تبعید کند.

3. این دو پیشنهاد با پیشنهاد تسلیم به ابن زیاد که به اتفاق امام علیه السلام آن را نپذیرفت، عملاً زیاد فرقى پیدا نمی کرد؛ زیرا قهراً وقتى بنا به رفتن آن حضرت به شام یا به یکى از مرزها می شد، تحت نظر مأمورین ابن زیاد قرار می گرفت و خودبه خود تسلیم به او می گردید، و می توانستند او را به هر کجا بخواهند ـ حتى نزد ابن زیاد ـ ببرند و هر اهانتى بخواهند بنمایند. چگونه می شود که این معانى بر امام علیه السلام پوشیده بماند؟ و چطور ممکن است امام علیه السلام به قول آنها اعتماد نماید؟ و کدام قشون و لشکر تحت نظر امام علیه السلام بود که اطمینان داشته باشد او را به شام خواهند برد و به جاى دیگر نمی فرستند؟

در این پیشنهاد هم تسلیم، هم بیعت و هم همه گونه اهانتى پیش بینى می شد؛ به علاوه چنان که گفتیم، تسلیم به یزید عملاً با تسلیم به ابن زیاد فرقى نداشت و مخاطراتى که در تسلیم به ابن زیاد بود، در تسلیم به یزید نیز بود.

پس بگویید اگر امام علیه السلام به قول شما صلح جویى را پیشه کرده و براى خاطر این صلح موهوم ـ العیاذ بالله ـ تن به زیر بار تسلیم به یزید داده بود، چرا به ابن زیاد تسلیم نشد و آن مصیبات جانکاه را از خود و اهل بیتش دفع ننمود تا افراد بى اطلاع و کم معرفت او را بیشتر صلح جو بخوانند؟

پس معلوم شد که باید روایت معقول و منطقى و معتبر طبرى و ابن اثیر جزری را از عقبه بن سمعان که حاضر آن حوادث و وقایع بوده و با شخص امام علیه السلام و برادران و فرزندان و اصحابش متصل در تماس بوده، روى چشم بگذاریم و عین حقیقت بدانیم، و اگر این دو پیشنهاد توهین به شأن امام علیه السلام و مقام رفیع آن حضرت نبود ممکن بود احتمال بدهیم که به صورت اتمام حجت نه جدّى و واقعى از آن حضرت صادر شده باشد، ولى روحیه امام علیه السلام و ابایى که از ذلت و زبونى داشت و شدتى که در اعلام بطلان حکومت یزید و امتناع از کنار آمدن با آن دستگاه داشت، مانع از این بوده است که حتى به صورت اتمام حجت چنین پیشنهادى را (که متضمن جواز بیعت مثل آن حضرت به یزید است) بدهد؛ حاشا و کلا.

 

گزارش غلام بى اطلاع!

86. چون نویسنده دیده است عقبه بن سمعان این دو پیشنهاد اهانت آمیز را صریحاً با اطلاعات وسیعى که داشته رد کرده است و هیچ یک از تاریخ نگاران هم بر این رد او حاشیه ننگاشته، بلکه همه ـ از ابومخنف گرفته تا طبرى و ابن اثیر ـ با نقل این تکذیب صریح از عقبه بن سمعان ضمناً نقل پیشنهادها را تأیید نکرده و بلکه رد کرده اند، خودش زیر عنوان «گزارش غلام بى اطلاع» از (صفحه 206) در مقام اقامه دلیل بر رد عقبه بن سمعان برآمده است و پس از 1330 سال کسى را که در تمام وقایع قیام امام علیه السلام حاضر بوده، بی اطلاع شمرده و خودش را مطلع قلمداد می کند.

اما ادله ای که اقامه کرده است، پس از اینکه سخنان عقبه بن سمعان را مختصر کرده و آن تأکیدات بلیغه و سوگند و دو پیشنهادى را که عقبه رد کرده، براى اینکه خواننده بى اطلاع متوجه نشود، اسقاط کرده، به این شرح است:

دلیل اول: گفتار عقبه بن سمعان با سخنرانى جناب حرّ مخالفت دارد که از آن معلوم می شود امام علیه السلام چند پیشنهاد داشته است، نه یک پیشنهاد و بدون تردید حرّ که از فرماندهان سپاه ابن سعد بود، از عقبه بن سمعان که فرمان بر بوده، اطلاعاتش از مذاکرات محرمانه بیشتر است.

جواب: اولاً: این جمله درضمن خطبه حرّ در بعضی کتب معتبره مقاتل مثل ارشاد نیست.

ثانیاً: این مذاکرات اگر محرمانه بوده و فرضاً حرّ از آن بااطلاع بوده، دیگران و سپاهیان عمر بن سعد از آن چگونه اطلاع داشته اند؛ زیرا این جمله «ألَا تَقْبَلُونَ مِنَ الْـحُسَینِ؟»، که خطاب به لشکر کوفه است، صریح است بر اینکه همه از این پیشنهادها اطلاع داشته اند و چگونه می شود که لشکر همه از موضوعى اطلاع پیدا کنند و عقبه بن سمعان از آن خبر نداشته باشد؟

ثالثاً: این گونه مذاکرات محرمانه تا پیش از تعیین نتیجه معمولاً پنهان نگاه داشته می شود، ولى پس از رسیدن به نتیجه یا شکست مذاکرات افشا می شود، و مثل عقبه بن سمعان از آن اطلاع پیدا می کند. پس تکذیب این موضوع که در السنه و افواه منتشر بوده، پس از سال ها از جانب چنان شخصى که در خدمت امام علیه السلام بوده است، در نهایت اعتبار است.

رابعاً: عقبه بن سمعان اگرچه غلام بوده، اطلاعاتش از جریان امور بیش از حرّ بوده است؛ به جهت آنکه غلام ها نوعاً محرم اسرار و مورد اعتماد بوده اند و در فاصله شکست مذاکرات فى مابین تا روز عاشورا یقیناً به حسب عرف و عادت در مثل چنین موضوع نگران کننده ای او و دیگران از زن و مرد از مذاکرات اطلاع پیدا کرده اند.

خامساً: همان طور که نوشته است، حرّ تا روز عاشورا از فرماندهان سپاه ابن سعد بوده و آنچه اطلاع داشت از منابع حکومتى بود و معلوم است که طبعاً وقتى عمر بن سعد نامه به ابن زیاد نوشت و نامه او در کوفه مطرح شد و بین دستگاه های حکومتى شهرت پیدا کرد، دروغ مجعول عمر بن سعد را باور کردند و به طور تحقیق اگر مراد حرّ از کلامش این سه پیشنهاد بوده، مدرکش همان مکتوب عمر بن سعد به ابن زیاد بوده است و از امام علیه السلام این موضوع را نگرفته است؛ زیرا روز عاشورا پس از ملحق شدنش به امام علیه السلام فرصت این گونه کسب اطلاعات از آن حضرت نبوده است. پس این سخن حرّ را اگر قبول کنیم، اشاره به پیشنهادهاى سه گانه است، منشأ آن همان نامه عمر بن سعد و لشکر او بوده است.

سادساً: محمد بن ابی طالب به نقل نفس المهموم روایت می کند که عمر بن سعد نامه ای را که ابن زیاد راجع به گرفتن بیعت از امام علیه السلام براى یزید به او نوشته بود، به حضرت نشان نداد؛ زیرا می دانست امام علیه السلام ابداً با یزید بیعت نخواهد کرد.

سابعاً: جمله ای در خطبه حرّ هست که از آن استفاده می شود پیشنهادهاى امام علیه السلام اگر متعدد بوده است، از درخواست عدم مزاحمت و ترک تعرض بیرون نبوده است، و سخن از تسلیم یا رفتن نزد یزید یا تبعید به مرزها در میان نیامده است، و آن جمله این است که به لشکر خطاب می کند: «فَمَنَعْتُمُوهُ التَّوَجُّهَ فِی بِلَادِ اللهِ الْعَرِیضَه حَتَّی یَأْمَنَ وَیَأْمَنَ أَهْلُ بَیتِهِ».

بدیهى است اگر بیش از درخواست عدم مزاحمت و آزادى، درخواست دیگر فرموده بود و قبول نکرده بودند، حرّ در اینجا تذکر می داد.

پس ممکن است با این قراین بگوییم اصلاً این پیشنهادهایى که حرّ به آن اشاره کرده، چیزهاى دیگر بوده است؛ مانند: 1. بازگشت به حجاز؛ 2. رفتن به یکى از مرزها به اختیار خود، نه با اعزام و تبعید عمال حکومت؛

3. رفتن در بلاد عریضه مانند یمن.

دلیل دوم: نویسنده بر ردّ گفتار عقبه بن سمعان گفته، آن عده سى نفرى است که به امام علیه السلام ملحق شدند و می گفتند: «یعْرِضُ عَلَیکمْ ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ، إلخ».

جواب: ممکن است این سه خصلت غیر از آن سه پیشنهادى باشد که منظور شماست و عقبه بن سمعان آن را رد کرده است، و فرضاً هم اشاره به این سه پیشنهاد باشد. منشأ آن همان نامه عمر بن سعد و شایعاتى است که بین لشکر بوده است.

دلیل سوم: گفتار ابراهیم بن مالک اشتر است در هنگامى که قشون خود را براى جنگ با ابن زیاد تحریص می کرد.

جوابش این است: ابراهیم آنچه گفته، بر اساس همان گفته ها و شایعاتى بود که عقبه بن سمعان همه را رد کرد، و امثال ابراهیم اطلاعاتشان در این موضوع از همین شایعات بوده، وگرنه از طریق امام علیه السلام و اهل بیت اطلاع مثبتى به ما داده نشده است؛ به علاوه بعید نمی دانم که ابراهیم در این موقع این کلمات را به قصد تهییج و تحریک احساسات علیه ابن زیاد گفته باشد بدون اینکه صحت و سقم آن را بررسى کرده باشد.

به هرصورت مسلّم است که تکذیب صریح و موکد این شایعات از طرف عقبه بن سمعان که یقیناً در تمام این جریان ها حضور داشته و غلام و محرم اسرار بوده، و مأخذ اطلاعاتش دیدن و شنیدن خودش بوده، و علاوه با تمام اصحاب و یاران و کوچک و بزرگ اهل بیت دائماً در تماس بود، در نهایت اعتبار و حجت است، و بر نقل های مجمل و مبنى بر حدس و شایعات ترجیح دارد، و فرضاً حین انجام مذاکرات چون به قول شما سرّى و محرمانه بوده، از آن اطلاع پیدا نکرده باشد، پس از شکست مذاکرات عموم اصحاب و یاران امام علیه السلام اطلاع پیدا کرده و داعى بر اطلاع دادن به آنان و افشای موضوع هم بوده است، و عقبه بن سمعان نیز از جریان مذاکرات هرچه بوده اطلاع یافته است.

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 36: ماهیت قیام امام علیه السلام بخش دوم) 

همراه با محرم (بخش 38: دلائل پیشنهاد نشدن صلح از جانب امام علیه السلام) 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.