حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

پنجشنبه, ۵ تیر , ۱۴۰۴ Thursday, 26 June , 2025 ساعت ×
بررسی علل و هدف های قیام
۰۵ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۰
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم،برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره به بحث «بررسی علل و هدف های قیام امام حسین علیه السلام» پرداخته شده است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 20: بررسی علل و هدف های قیام امام حسین علیه السلام) -قسمت اول

قیام امام علیه السلام

در توصیف قیام مقدس سیدالشهدا علیه السلام و شرح نهضت جاودان و پایدار حسینى، زبان، بیان و الفاظ و کلمات ما در هر درجه از فصاحت و بلاغت باشد، عاجز و ناتوان است. بدون شک قیام امام علیه السلام یکى از حوادث بى نظیرى است که هنوز پس از سیزده قرن و اندى اسرار و عظمت و اهمیت آن کاملاً آشکار نگشته و فروغ تجلى آن خاموش نشده، و انوارش همواره در تابش و لمعان، و راهنماى بشریت به سوى آزادى و عزت نفس، و فداکارى و جهاد در راه مبدأ و عقیده و پایدارى و مقاومت در برابر باطل و شرک و بشرپرستى بوده و خواهد بود.

مفاهیم عالیه ای که براى پیشبرد مقاصد بلند و هدف های عالى انسانى و ساختن اجتماع مترقى از آن استنباط می شود، از هیچ نهضت و انقلاب دیگر درک نمی شود.

خلاصه این قیام این است: وقتى اسلام در چنگال عفریت کفر و شرک و استبداد بنى امیه دست و پا می زد، و قیافه کثیف و وحشتناک ارتجاع در همه جا مسلمانان را نگران و ناراحت می کرد، و احکام خدا مسخره و سنن دین پایمال شده، و کارى ترین ضربت بر قلب اسلام و نظام اسلام به نام حکومت یزید وارد شده بود، بزرگ ترین رهبر و استاد الهى و معلم ربوبى با هفتاد نفر از اهل بیت و خواص و شاگردان ممتاز و فارغ التحصیل و تربیت دیده دانشگاه خود که گوش و چشم جهان مانند آنان را ندیده و نشنیده، قیام کرد، جان و مال و فرزندان خود را در طبق اخلاص گذارده، به یارى دین خدا شتافتند و در جلو مقاصد تخریبى بنی امیه سدى استوارتر از آهن و پولاد ساختند و درس هایى که به انسان های خداپرست و آزادی خواه دادند، خردمندان را مات و مبهوت کرد و ارباب بینش و بصیرت را واله و حیران ساخت. درس هایى که فقط یک مشت الفاظ و عبارات و سخنرانى و فریاد و ادعا نبود.

درس های آنها فداکارى های قهرمانانه، و ازخودگذشتگى های خالصانه و تصمیم محکم و عزم راسخ بود.

مانند شعله های آتش بلکه اشعه نور در عمق دریاهاى ژرف و بیکران مصائب جانکاه و امواج خروشان آزمایش و بلا مردانه فرو می رفتند و بر آفاق ابدیت، پستى این زندگى دنیا و لذایذ جسمانى را با قلم های نورى و زرین ثبت می کردند و نشان دادند که جهاد و جانبازى در راه مبدأ و حفظ شرف و کرامت عقیده عزیرتر و گرامى تر از زندگى مادى است و بشر والاتر و برتر از آن است که اسیر و بنده لذت های فانیه باشد.

این جهان و آنچه در آن بود از نعمت ها، و کامرانى ها، و زر و زیورى که بیشتر خود را به آن می فروشند، و براى آن دین و ایمان و شرف را از دست می دهند، علاوه بر عزت و کرامت و شرافت خانوادگى و حسب و نسب و سوابق درخشان بی مانند و اموال و فرزندان کوچک و بزرگ، و بانوان و دختران، و برادران و خواهران، و آنچه بشر به آن دلبستگى پیدا می کند، و متاع حیات دنیا است، همه در اختیار حسین علیه السلام بود و بدون هیچ گونه چون وچرا احدى با حسین علیه السلام هم وزن و هم طراز نبود، و در جهان پهناور کسى مفاخر او را نداشت. هرچه در اختیار آن حضرت بود، براى بقای دین فدا کرد و با خود به قربانگاه کربلا برد و در راه مبدأ و مقصد مقدس خود از همه چشم پوشید.

این قیام و فداکارى از هر ناحیه ای براى بشر متضمن عبرت ها و درس هایى است که به فرموده علامه کبیر، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، خردمندان در برابر آن خاضع و در محراب عظمت آن، عقول، پیشانى خضوع را بر زمین ادب گذارده اند.

کالْبَدْرِ مِنْ حَیثُ الْتَفَتَّ وَجَدْتَهُ      یهْدِی إِلَی عَینَیک نُوراً ثَاقِباً

کالشَّمْسِ فِی کبَدِ السَّمَاءِ وَنُورُهَا      یغْـشـِی الْبِلَادَ مَشَارِقاً وَمَغَارِباً

کالبَحْرِ یمْنَحُ لِلْقَرِیبِ جَوَاهِراً      غُرَراً وَیبْعَثُ لِلْبَعِیدِ سَحَائِباً

توفیق ابوعلم نویسنده فاضل مصرى پس از آنکه ابای نفس و عظمت روح امام علیه السلام را می ستاید و می گوید جهان را از اینکه برایش همتا و شریکى بیاورد عاجز ساخت، اقدام و قیام امام علیه السلام را این گونه توصیف می کند:

أَقْدَمَ الْإِمَامُ الْـحُسَینُ عَلَى الْـمَوْتِ مُقَدِّماً لِنَفْسِهِ وَأَوْلَادِهِ، وَأَطْفالِهِ، وَأَهْلِ بَیتِهِ لِلْقَتْلِ قُرْبَاناً وَ وَفَاءاً لِدِینِ جَدِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ بِکلِّ سَخَاءٍ وَ طِیبَهِ نَفْسٍ، وَ عَدَمِ تَرَدُّدٍ وَتَوَقُّفٍ قَائِلاً بِلِسَانِ حَالِهِ:

إِنْ کانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یستَقِمْ      إِلَّا بِنَفْـسـِی یا سُیوفُ خُذِینِی

و پس از آنکه در وصف شجاعت آن حضرت شرحى سخن رانده، می گوید:

«وَهُوَ الَّذِی صَبَرَ عَلَى طَعْنِ الرِّمَاحِ، وَ ضَرْبِ السُّیوفِ، وَ رَمْی السِّهَامِ حَتَّى صَارَتِ السِّهَامُ فِی دِرْعِهِ کالشَّوْک فِی جِلْدِ القُنْفُذِ، وَ حَتَّى وُجِدَ فِی ثِیابِهِ مِائَهٌ وَعِشْرُونَ رَمْیهً بِسَهْمٍ، وَ فِی جَسَدِهِ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً بِرُمْحٍ، وَأَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً بِسَیفٍ»؛

و در پایان مدح و ستایش از اهل بیت امام علیه السلام و همکارى آنها در این قیام مقدس می گوید:

«فَلِلّٰهِ دَرُّهُمْ مِنْ عُصْبَهٍ رَفَعُوا مَنَارَ الْفَخْرِ، وَ لَبِسُوا ثِیابَ الْعِزِّ غَیرَ مُشَارَکینَ فِیهَا، وَتَجَلْبَبُوا جِلْبَابَ الْوَفَاءِ، وَ ضَخَّمُوا أَعْوَامَ الدَّهْرِ بِعَاصِرِ ثَنَائِهِمْ، وَ نَشَرُوا رَایهَ الْـمَجْدِ وَالشَّرَفِ تَخْفِقُ فَوْقَ رُؤُوسِهِمْ، وَ حَلَّوْا جِیدَ الزَّمَانِ بِأَفْعَالِـهِمُ الْـجَمِیلَهِ، وَأَمَسَى ذِکرُهُمْ حَیاً مَدَى الْأَحْقَابِ وَ الدُّهُورِ مَالِئاً الْـمَشَارِقَ وَ الْـمَغَارِبَ، وَنَقَشُوا عَلَى صَفَحَاتِ الْأَیامِ سُطُورَ مَدْحٍ لَا تُمْحَى إِنْ طَالَ الْعَهْدُ، وَ عَادَ سَنَا أَنوَارِهِمْ یمْحُو دُجَى الظُّلُمَاتِ وَیعْلُو نُورَ الشَّمْسِ وَ الْکوَاکبِ».

و در وصف و ستایش اصحاب امام علیه السلام می گوید:

«وَأَمَّا أَصْحَابُهُ فَکانُوا خَیرَ أَصْحَابٍ فَارَقُوا الْأَهْلَ وَ الْأَحْبَابَ، وَ جَاهَدُوا دُونَهُ جِهَادَ الْأَبْطَالِ، وَ تَقَدَّمُوا مُسْـرِعِینَ إِلَى مَیدَانِ الْقِتَالِ قَائِلِینَ لَهُ: أَنْفُسُنَا لَک الْفِدَاءُ، نَقِیک بِأَیدِینَا وَوُجُوهِنَا. یضَاحِک بَعْضُهُمُ بَعْضاً قِلَّهَ مُبَالَاهٍ بِالْـمَوْتِ، وَسُرُوراً بِمَا یصِیرُونَ إِلَیهِ مِنَ النِّعَمِ (إِلَى أَنْ قَالَ:) وَأَبْدَوْا یوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَ الشَّجَاعَهِ وَ الْبَسَالَهِ مَا لَمْ یرَ مِثْلُهُ».

این یک منظر مختصر و کوتاهى است از قیام امام علیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت و از مفهوم عالى و باارزش آن از نظر یک نفر استاد و دانشمند معاصر از اهل سنت.

و اما مناظرى که نویسندگان بزرگ و ادبا و شعرا و خطبا از این قیام مقدس در قالب اشعار و نثر و نظم ساخته و پرداخته اند، بیش از این است که جمع آورى آن ممکن باشد.

 

بررسى علل و هدف هاى قیام

پیش از ایراد سخن پیرامون علل و هدف های قیام، یادآورى چند نکته لازم است.

1. شناختن هدف قیام امام علیه السلام نیاز به احاطه و توجه به جهات و حقایق و مسائل بسیارى دارد که در فهم و دریافت درست این موضوع مؤثر است. هرچه گفته شود باید مناسب شئون امامت، و شامل توجیه و تفسیر و تعلیل تمام نواحى و اطراف این واقعه بی نظیر باشد تا بتوان حوادث کوچک و بزرگ را به اتکای آن موجه و منطقى دانست و همه را در درجه بلند و بى مانند خود تماشا کرد و جلوی چشم بصیرت دیگران گذارد.

بدیهى است نمی توان این واقعه را یک پیش آمد ساده تاریخى شمرد و روى آن نظر داد، و اگر هدف و علت قیام با چشم پوشی از این جهات بررسى شود، تحقیق و مطالعه ناتمام و نتیجه صحیح نخواهد داد.

2. تشخیص هدف پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علیه السلام، و شناختن مصلحت و علت کار و اقدام آنها، بر دیگران واجب نیست، و اگر در موضوعى حقیقت مصلحت و فلسفه آن دریافت نشد، ضررى به جایى نخواهد خورد؛ زیرا برحسب ادله عقلیه و نقلیه، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علیه السلام هر قدمى بردارند، از تکلیف الهى و وظیفه شرعى خود سر سوزنى خارج نمی شوند و هرکس مسلمان باشد ـ خواه شیعه یا از اهل سنت ـ نمی تواند در شرعى بودن قیام امام حسین علیه السلام و علم و دانایى او به احکام و عصمت او شبهه ای بنماید و در محیط اسلامى به خصوص نسبت به حضرت سیدالشهدا علیه السلام که از اصحاب کساء و اهل مباهله و به موجب حدیث متواتر ثقلین، و اخبار امان، و سفینه و غیرها عصمت و علمش ثابت است، بحث از این موضوع بى مورد است و جمله: «فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ»؛ پاسخ کسانى است که بخواهند در این موضوع سخنى بگویند یا زبان ایرادى باز کرده و چون و چرایى اظهار کنند؛ علاوه براین، به صریح روایات متواتره اهل سنت و شیعه، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم این قیام را تصویب و تقدیر فرموده؛ بلکه خداوند نیز برحسب آنچه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وحى فرستاده این قیام را ستوده است، و اگر در آن ایرادى بود و این قیام و شهادت مطلوب خدا و رسول نبود و سزاوار بود، حسین علیه السلام آن را ترک کند و آماده شهادت نشود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسین عزیزش را به آن راهنمایى می فرمود، و در این همه اخبار به آن اشاره ای می کرد، با اینکه کشندگان حسین علیه السلام را مورد نکوهش قرار داده از اینکه در اقدام حسین اشتباه کوچکى روى بدهد، کلمه ای نفرمود؛ هرچه فرمود و گله کرد، شکایت از امت و از کشندگان حسین بود و نسبت به حسین علیه السلام جز تمجید و تکریم و تقدیر و وعده درجات بلند و امر به یاری او چیزى نفرموده است. این همه اخبار از ناحیه حضرت رسول و امیرالمؤمنین؛ فرضاً اگر در مورد غیر حسین هم وارد می شده، دلیل بر کمال فضیلت و علوّ مقام او بود.

3. برحسب اخبار معتبره، برنامه کار و دستورالعمل دوران امامت هر یک از امامان قبلاً تعیین شده و توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها سپرده شده، و هر کدام در عصر خود مکلف به وظایفى بودند و تعهداتى داشتند که طبق آن رفتار کردند؛ و امروز هم حضرت ولى عصر برحسب همان وظیفه در پشت پرده غیبت غائب می باشد و تکلیف این بزرگواران على التحقیق غیر از روش و تکلیف مردم عادى است. اینها حجج و بینات و صنائع پروردگارند و کسى از این امت با ایشان قیاس نمی شود. اندکى از فضایل و مقامات آنها را از زبان على علیه السلام در اینجا به طور نمونه می آوریم.

1. «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَـنَا».

2. «لَا یقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلممِنْ هَذِهِ الْاُمَّهِ أَحَدٌ، وَ لَا یسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیهِ أَبَداً. هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ، وَ عِمَادُ الْیقِینِ، إِلَیهِمْ یفِیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یلْحَقُ التَّالِی، وَ لَـهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایهِ، وَ فیهِمُ الْوَصِیهُ، وَ الْوِرَاثَهُ».

3. «فِیهِـمْ کـرَائِمُ الْقُرْآنِ وَهُمْ کنُوزُ الرَّحْمَنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَإِنْ صَمَتُوا لَمْ یسْبَقُوا».

4. تعبد به شهادت و کشته شدن، یکى از امورى است که به صورت های مختلف در شرایع و ادیان سابقه دارد، و صحت تکلیف و تعبد به آن نه خلاف عقل است و نه خلاف نقل، به خصوص در مورد انبیا و اولیا که: ﴿عِبَادٌ مُکرَمُونَ * لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ‏﴾؛ در حق آنها هم مانند فرشتگان صادق است و عمال خدا و مجارى و وسایل اجرای مشیت و سنن و امتحانات الهیه می باشند.

ابراهیم خلیل ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ مأمور به ذبح فرزند عزیزش گشت و خود و جگرگوشه اش تسلیم فرمان خدا و متعبدانه در کمال اخلاص در مقام امتثال امر و اطاعت برآمدند، و ایرادهایى از قماش ایرادهاى نویسنده شهید جاوید بر این تعبد به شهادت و کشته شدن وارد نیست؛ و الا اسماعیل هم می گفت این امر، امر حقیقى نیست و کشته شدن من که پیغمبر خدا هستم یا در آینده ممکن است پیغمبر و مصدر خدمات ارزنده ای شوم، و مردم را راهنمایى کنم، چه فایده ای دارد؟ چرا نیروى خداپرستان را ضعیف می کنى و جبهه آنها را از فرد برجسته ای مانند من محروم می سازى؟ براى چه من ذبح شوم؟ مگر حیات من براى دین خدا و براى مقاصد مشروعه زیان بخش است؟ و مگر وجود من مانع از اصلاحات است؟ و از این رقم ایرادات و سخنان خام که در کتاب شهید جاوید دیده می شود بگوید، و اصلاً تسلیم نشود و خواب پدر و امرى را که به او شده تأویل نماید یا اعتبار خواب را انکار کند، ولى به جاى این گفتارهاى بى ادبانه و… به پدر گفت:

﴿یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرینَ‏﴾.

داستان اصحاب اخدود نیز شاهد این مدعى است که در بعضى موارد به استقبال مرگ رفتن محبوب خدا است.

اصحاب اخدود مؤمنان را میان بازگشت به کفر و سوخته شدن در آتش، مخیر ساختند و آن مؤمنان بااخلاص سوخته شدن به آتش را بر کفر برگزیدند. خدا آنها را در قرآن یاد فرمود و عملشان را تصویب کرد.

در اسلام یاسر پدر عمار شهادت را بر بازگشت به کفر برگزید و تقیه نکرد تا کشته شد؛ و عاصم بن ثابت و شش نفر دیگر از رفقایش از ورود در ذمّه کفار امتناع ورزیدند تا شهید شدند؛ و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم عمل آنها را رد نفرمود و آنان را خطاکار نشمرد.(2)

عمرو بن جموح انصارى چهار پسر مانند شیر داشت که در غزوات در رکاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جهاد می کردند، و خودش با اینکه سخت لنگ بود، آرزومند شهادت بود؛ در غزوه احد پسرهایش خواستند او را از شرکت در جهاد منع کنند، گفتند خدا تو را معذور ساخته است. عمرو نزد رسول خدا آمد. عرض کرد پسرهایم می خواهند مرا از بیرون آمدن با شما مانع شوند. به خدا من می خواهم با همین پاى لنگ وارد بهشت شوم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو معذورى و جهاد بر تو واجب نیست و به پسرهایش فرمود:

«مَا عَلَیکمْ أَنْ لَا تَمْنَعُوهُ؛ لَعَلَّ اللهَ أَنْ یرْزُقَهُ الشَّهَادَهَ»؛ یعنى بر شما نیست که او را مانع شوید، بسا که شهادت روزى او شود.

عمرو اسلحه خود بگرفت و گفت: «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی الشَّهَادَهَ وَ لَا تَرُدَّنِی إِلَى أَهْلِی خَائِباً»؛ خدایا شهادت را روزى من کن و مرا به سوی اهل و خانواده ام ناامید برنگردان.

اگر شهادت فى حدنفسه مطلوب و محبوب نبود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به پسران عمرو این گونه نمی فرمود.

و بنا به نظر نویسنده شهید جاوید، می بایست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به او بفرمایند شهادت چه فایده ای دارد، دعا کن از این غزوه برگردى تا در غزوه دیگر هم شرکت کنى و اسلام از وجود تو منتفع شود، کشته شدن تو چه سودى براى اسلام دارد؛ پس دعاى تو این است که خدا کفار را بر تو مسلط کند تا به تو تهاجم کنند و تو را بکشند، اصلاً اشتیاق به شهادت چه معنایى دارد؟

اگر نویسنده شهید جاوید آنجا بود، لابد این ایرادها را می کرد و خودش هم هیچ وقت آرزوى شهادت نمی کرد.(3)

پس معلوم شد فى الجمله در مواردى تعبد به قتل حتى با معلوم نبودن مصلحت آن بر مکلف، و در مواردى به ملاحظه حفظ مصلحت مهم تر یا دفع مفسده بزرگ تر واقع شده، بلکه مطلقاً رجحان و مطلوبیت شهادت ثابت است، و تعبد پیغمبر یا امام علیه السلام به شهادت منطقى تر است و آنها بیش از دیگران آرزومند شهادت بوده اند.

و همین است معنى فرمایش عقیله القریش: «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کتِبَ عَلَیهِمُ‏ الْقَتْلُ‏ فَبَرَزُوا إِلَى‏ مَضَاجِعِهِمْ».

5. مفاسد اعمال و مظالم و ستم هایی را که یزید و دستگاه حکومتى او مرتکب شد، نمی توان به نتیجه حرکت و نهضت مربوط ساخت تا گفته شود چون کشتن امام علیه السلام و تهاجم به حیات او براى اسلام غیر از خسارت و ضرر نتیجه ای نداشت. پس امام علیه السلام براى شهادت به کربلا نرفت یا از شهادت خود اطلاع نداشت و براى شهادت قیام نکرد؛ زیرا شهادت امام علیه السلام یک حساب دارد و مظالم بنى امیه و کشتن امام علیه السلام حساب دیگر.

چه مانعى دارد امام علیه السلام مکلف باشد که قیام کند و از بیعت خوددارى نماید. به کربلا برود و با اینکه امکان داشت با بیعت و تسلیم از خود دفع قتل نماید، تسلیم نگردد تا شهید شود و شهادت را پیش بینى کرده و مکلف به اجرای این برنامه شده باشد، و امام علیه السلام در قیام و اقدامى که نموده، اطاعت و فرمانبرى خدا را کرده باشد، و یزید و دستگاهش در عمل خود معصیت خدا را کرده باشند؟

ما هرچه فکر می کنیم، میان این دو ناحیه ارتباطى نمی بینیم. امام علیه السلام مکلف بوده است با یزید بیعت نکند و خطراتى را که براى خود و عزیزانش این کار دارد، بپذیرد و به تسلیم و بیعت یا فرار از جهاد این خطرات را از خود دفع نکند و از شهادت استقبال نماید و این یک تکلیف معقول و خردپسند است که حتى در احکام موالى و عبید عرفى نیز نظایر آن بسیار است.

یزید و عمالش نیز مکلف بوده اند از امام علیه السلام اطاعت کنند و مرتکب قتل آن حضرت و هیچ عمل زشت و گناهى نشوند.

پس این اشکال وارد نمی شود که چون وجود امام علیه السلام مصدر خیر و برکت و در آینده منشأ اصلاحات می شد، چرا باید کشته شود و براى کشته شدن برود؛ زیرا این اشکال به کسانی که امام علیه السلام را کشتند و دست جامعه را از دامنش کوتاه کردند، وارد است؛ آنها نباید امام علیه السلام را بکشند و باید در پیشرفت و بسط ید و نفوذ کلمه امام علیه السلام همکارى کرده باشند؛ امام علیه السلام هم به حکم خدا نباید با بیعت و تسلیم قتل را از خود دفع کند.

همان طور که به یاسر پدر عمار یا شیعیانى که به دست معاویه و زیاد و حجاج کشته شدند، این ایراد وارد نیست که چرا به کفر برنگشتید تا در آینده اسلام از وجود شما استفاده کند، و به عاصم بن ثابت و رفقایش کسى اعتراض نکرده و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نفرموده چرا امان را نپذیرفتند تا آزاد شوند و در رکاب پیغمبر خدا جهاد کنند، به امام علیه السلام به طریق اولى کسى حق چنین اعتراضى را ندارد؛ زیرا آن حضرت مأمور و متعبد به قیام و کشته شدن بود، و درجه ای که براى او از این شهادت حاصل گشت، با هیچ وسیله دیگر حاصل نمی شد.

6. از نظر دیگر اگر اقدام امام علیه السلام را تعبد محض هم ندانیم و روى آن مطالعه کنیم، می گوییم: مصلحت تسلیم نشدن امام علیه السلام و بالنتیجه شهادت بیش از مصلحت زندگى آن حضرت در حال تسلیم و بیعت با یزید بود. و مفسده بیعت و سازش با یزید و امضای حکومت او بیش از مفسده محروم شدن جامعه از برکات وجود امام علیه السلام در حال بیعت است.(4)

پس شما نمی توانید بگویید قتل امام علیه السلام هم مصالح وجود امام علیه السلام را از مردم سلب می کند و هم مفاسد عدم وجود آن حضرت را سبب می شود و چرا امام علیه السلام از مدینه و مکه به قصد کشته شدن و شهادت بیرون رفت؟ زیرا می گوییم در اینجا باید مفاسد بیعت و تسلیم و تصویب حکومت یزیدى را از طرف امام علیه السلام با مصلحت وجود امام علیه السلام در حال تسلیم و تمکین و اطاعت از یزید، و به رسمیت شناختن حکومت او که کمر افناء و اعدام اسلام را به میان بسته بود، در نظر بگیریم و معلوم است در این زمینه مفاسد بیعت و تسلیم یا مصالح بیعت نکردن و شهید شدن از مصلحت حیات با یزید به مراتب بیشتر بود و امام علیه السلام خود بهتر از هرکس این معنى را درک می کرد و تشخیص می داد. این حیات با ننگ بیعت با یزید زمینه هر قیام اصلاحى را از جانب اهل بیت از میان می برد و جامعه را از اینکه اهل بیت حمایت از حق و دفاع از اسلام نمایند مأیوس و ناامید می کرد؛ لذا امام علیه السلام شهادت را اختیار کرد و: «لَا أَرَى الْـمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ لَا الْـحَیاهَ مَعَ‏ الظَّالِـمِینَ‏ إِلَّا بَرَماً»؛ را زبان حال و مقال خود قرار داد.

خلاصه آنکه اگر براى پیغمبر یا امام علیه السلام وضعى جلو بیاید که برحسب وظیفه رسالت یا امامت باید دست به اقدامى بزنند یا از طرف کفار به آنها پیشنهادى شود که نباید آن را بپذیرند و در آن تقیه جایز نباشد یا ترک تقیه محبوب و مطلوب، و ارجح و افضل باشد، و آن بزرگواران پیشنهاد را نپذیرند و به این جهت جانشان در خطر واقع شود، و استقامت ورزند و تسلیم نشوند تا شهید شوند، پیغمبر یا امام علیه السلام در این اقدام به عالی ترین مراتب سعادت و شهادت نایل، و دشمنان حق به شقاوت ابدى محکوم می گردند، خصوصاً اگر تسلیم نشدن و استقامت سبب هدایت و بیدارى دیگران و مشخص شدن حق از باطل گردد، و این پایدارى و گذشت موجب احیای دین شود.(5)

این شهادت و کشته شدن از زندگى و حیات با قبول پیشنهادهاى ننگین و نامشروع و در حال بیعت با عنصر پست و متجاهر به گناهى مثل یزید، اثرش براى احیای دین و هدف های اصلاحى و پیشبرد مقاصد انبیا و رسالت اسلام یقیناً بیشتر است.

شما گمان می کنید اینکه می گوییم کشته شدن مطلوب امام علیه السلام بوده، مقصود این است که خود کشته شدن با صرف نظر از این آثار و فواید و از جنبه اینکه عملى صادر از شمر و سنان و خولى بوده، مطلوب امام علیه السلام بوده است، از این جهت مغلطه می کنید و می گویید: پس آنها که امام علیه السلام را کشتند خواست او را انجام دادند، و اگر او را نمی کشتند به آنها التماس می کرد و خواهشمند می شد که بیایید مرا بکشید. نه آقاى عزیز، واقعاً منطق شما عجیب است! اینکه می گوییم شهادت محبوب امام علیه السلام بوده و امام علیه السلام به آن اشتیاق داشته؛ یعنى در زمینه دَوَران امر میان بیعت با یزید و تصویب حکومت او و شهادت، البته شهادت محبوب است.

«لَا أَرَى الْـمَوتَ إِلَّا سَعَادَهً، وَ لَا الْـحَیاهَ مَعَ الظَّالِـمینَ إِلَّا بَرَماً».

7. در موضوع نهضت امام علیه السلام که از موضوعات بی نظیر است نمی توان به مقیاس سایر موضوعات و دعوت ها و نهضت های سیاسى یا دینى اظهارنظر کرد؛ زیرا با حضرت دعوت های سیاسى و قیام براى طلب حکومت و استثمار و استعباد مردم در جوهر و حقیقت فرق دارد، و با قیام های دینى اگرچه در جوهر و ماهیت مشترکند، ولى تفاوت آن با سایر دعوت ها و قیام های دینى نیز زیاد است که همین تفاوت ها آن را نافذتر و شورانگیزتر ساخته است.

بنابراین نمی توان روى این واقعه بدون در نظر گرفتن این خصوصیات اظهار رأى نمود و این قیام را مانند یک قیام عادى تشریح و توصیف کرد؛ زیرا اگر آن را یک قیام عادى بشماریم، باید تمام تفصیلات آن را نیز عادى بدانیم؛ درحالی که به طورقطع نمی توانیم قسمت مهمى از جریان های این قیام مقدس را به طور عادى تفسیر و تعبیر کنیم.

در کدام قیام سابقه دارد بعد از آنکه سرنوشت قیام کننده معلوم و مسلم شده، نونهالان خردسال مانند جناب قاسم بن حسن را بدون هیچ گونه اضطرار و ناچارى ظاهرى و بدون احتمال هیچ گونه اثرى در فتح و پیروزى، اذن جهاد بدهند و در میان دریاى شمشیر و تیر و نیزه فرستاده باشند؟

در کدام قیام سابقه دارد این گونه اطفال خردسال به روى مرگ بخندند و مشتاقانه به جهاد و استقبال مرگ شتافته باشند؟

در کدام قیام سابقه دارد 73 نفر تشنه کام در برابر یک بیابان دشمن خونخوار این همه مردى و مردانگى و ثبات قدم و استقامت و فداکارى نشان داده باشند؟

در کدام قیام سابقه دارد پیروان و مریدان رهبر آن قیام دانسته باشند که تمام غرض دشمن کشتن رهبر آنها است و اگر او را بکشند به دیگران کارى ندارند و دانسته باشند که دفاع آنها از جان رهبر عزیزشان جز اتلاف نفوس خودشان ثمرى ندارد؛ مع ذلک پروانه وار گرد شمع وجودش را بگیرند و بسوزند و جهاد کنند تا آخرین نفر آنها را از دم شمشیر و تیر و نیزه بگذرانند؟

در کدام قیام سابقه دارد همسر مهربان شوهر عزیزش را به فداکارى تشویق کند و بگوید: «فِدَاک أَبِی وَاُمِّی، قَاتِلْ دوُنَ الطَّیِّبِینَ ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ».

از کدام پیروان رهبران دینى این همه خلوص، و وفا، و فداکارى، و جانبازى دیده شده است؟

در کدام قیام سابقه دارد رهبر قیام با یقین به شهادت و پیش بینی کشته شدن و مخاطرات دشوار، زن و بچه و کودکانش را با خود در میدان بلا برده باشد؟

خلاصه تفاوت این قیام و جهات امتیاز آن بسیار است، این امتیازات هر کدام حکایت از این دارند که این قیام یک مأموریت الهى و داراى سرّ و رمز ملکوتى بوده است که امام علیه السلام به آن تن داده و آن را پذیرفته است.

پس از بیان این چند نکته که شاید براى روشن شدن مطالب آینده سودمند باشد به قدرى که وقت و فرصت اجازه می دهد و به اندازه استعداد و فهم کوتاه و درک ناقص خود بعضی علل و هدف های شهادت امام علیه السلام را در نهایت اختصار مورد بررسى قرار می دهم.

 

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم (بخش 19: نتایج قیام امام حسین علیه السلام) 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.