حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

چهارشنبه, ۸ مرداد , ۱۴۰۴ Wednesday, 30 July , 2025 ساعت ×
سخنی در معنای حدیث «ان الله قدشاء ان یراک قتیلا»
۰۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۸
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث «سخنی در معنای حدیث ان الله قدشاء ان یراک قتیلا» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 31: سخنی در معنای حدیث ان الله قدشاء ان یراک قتیلا)

سخنى در معناى حدیث!

51. در صفحه 128 راجع به معناى حدیث شریف سخن پردازى و مغلطه کارى های مکرره را از نو تکرار کرده و منطق حدیث را گیج کننده و غیر قابل درک می شمارد!

گمان کرده است معناى «خدا خواسته است حسین را کشته ببیند»، این است که کشته شدن آن حضرت و اسیرى اهل و عیالش بالذات مطلوب خدا است و کشتن آن حضرت گناه نیست، و شمر و سایر کشندگان امام علیه السلام امر و خواست خدا را اجرا و اطاعت کردند.

آفرین بر این فهم و درک! آفرین بر این ذوق و درک مستقیم! من واقعاً نمی توانم خود را قانع کنم که یک نفر شخص مستقیم و عاقل فکرش این گونه نامنظم و غیرمتعارف کار کند.

برادر من! چرا این قدر دور می افتى؟ این کلام فصیح را که به دست هرکس بدهید معناى صحیح و منطقى و معقول آن را بدون فکر درک می کند، به غلط تفسیر می کنى در فهم هر سخن و استظهار از هر کلام، باید علاوه بر الفاظ، قراین حالیه و مقالیه و عقلیه آن را نیز در نظر گرفت.

پرمعلوم است، و هیچ کس غیر از شما چنین احتمالى نداده که از این کلام امر تشریعى به کشتن امام علیه السلام و اسیر کردن اهل و عیالش استفاده می شود و خدا به امر تشریعى فرمان کشتن امام علیه السلام را داده است. هیچ کس نگفته است، معنى حدیث این است که وجود حسین علیه السلام مانع پیشرفت اسلام است و به حکم «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ» باید این مانع برداشته شود.

معنى حدیث این است که تو باید از دین تا سرحد شهادت دفاع کنى و حمایت نمایى تا در این راه کشته شوى. تو باید با یزید بیعت نکنى، و ایستادگى و مقاومت نشان بدهى، اگرچه سرانجام در این راه کشته می شوى، تو نباید تسلیم یزید و ننگ بیعت او بشوى و براى حفظ جان و دفع مرگ، تن به بیعت او بدهى.

براى اینکه با یزید بیعت نمی کنى، تصمیم به کشتن تو می گیرند و تو باید کشته شدن را تحمل کنى و بیعت نکنى.

این کشته شدن مطلوب است؛ یعنى تن دادن به این کشته شدن و قبول آن همه بلا و مصیبت و همکار یزید نشدن محبوب و مطلوب است، جهاد است، نصرت دین است، اطاعت امر خدا است. این همان است که در صفحه 131 نوشته است که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم اگر بخواهد دستورى بدهد باید بفرماید برو براى حمایت اسلام؛ چون خدا خواسته است تو را حامى اسلام ببیند.

این جمله «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ…» نیز همین معنى را می رساند، نهایت به بیان وافى تر و موکدتر، و هرکس از آن می فهمد که برو، خدا خواسته است تو را شهید راه حمایت از اسلام ببیند. خدا به تو دستور حمایت از اسلام داده و این حمایت به قیمت بذل جان و شهادت تو حاصل می شود.

و اما اینکه نوشته است این دستور جدیدى لازم ندارد؛ جوابش این است که دستور جدید براى این بود که جان حسین علیه السلام و کسان و عزیزانش در معرض خطر قطعى واقع شده که دفع آن جز با امضای حکومت یزید و تصویب انحرافات و مفاسد بزرگ دیگر ممکن نبود، ناچار بود یا راهى را که به شهادت منتهى می شود برود و یا با یزید بیعت کند و با آن همه مظالم و ضربتى که از این حکومت کثیف و مشرک و کفر به اسلام متوجه شده، مقاومت نکند.

امام در خطرناک ترین وضع قرار گرفته بود، لذا تأکید روشى که داشت با این جمله بلیغه که متضمن عالی ترین دستور فداکارى در راه دین است «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یرَاک قَتِیلاً» بسیار بجا و به مورد بود. این جمله طلایى و جمله نورانى و پرمعناى «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یرَاهُنَّ سَبَایا» حقیقت و روح برنامه امام علیه السلام است. جریانى که جلو آمد و مظاهرى که مردم از مظلومیت امام علیه السلام و اسارت اهل بیت دیدند و عکس العمل شدیدى که در نفوس عامه پیدا شد و خطبه و بیانات بلیغه اهل بیت همه حکمت های برجسته و بی نظیر این مشیت الهیه را آشکار ساخت.

 

اشکال دیگر

52. در صفحه 132 به این جمله اشکال کرده است: «فَلَّمَا کانَ فِی السَّحَرِ ارْتَحَلَ الْـحُسَینُ علیه السلام »؛ چون امام علیه السلام طبق نقل ارشاد و طبرى روز ترویه عمره ای به جا آورد و هنگام ظهر ـ برحسب نقل طبرى ـ از مکه خارج شد، پس این نقل که امام علیه السلام سحر از مکه حرکت فرمود، با عمل آن حضرت منطبق نمی شود.

جواب

1. این جمله «فَلَمَّا کانَ فِی السَّحَرِ، إلخ»، و نقل طبرى و ارشاد هر سه از عمل امام علیه السلام حکایت دارند. شما به میل خودتان یک نقل را می گیرید و می گویید نقل دیگر با عمل امام علیه السلام منطبق نیست و اگر روایت «فَلَمَّا کانَ فِی السَّحَرِ» را می گرفتید، می گفتید نقل ارشاد و طبرى با عمل آن حضرت منطبق نیست، و با فرمایش حضرت صادق علیه السلام هم که این حدیث را فرموده اند موافق نیست. این نحو استدلال بیش از تکرار دعوا چیزى نیست.

2. طبق روایت طبرى از ابى مخنف، از ابی جناب، از عدى بن حرمله، از عبدالله بن سلیم و مذرى بن مشمعل که حرکت امام علیه السلام را هنگام ظهر روز ترویه نقل کرده اند، محل اولین شرفیابى عبدالله بن سلیم و مذرى به محضر مبارک آن حضرت بین حجر و باب بوده است.

و برحسب روایت دیگر، طبرى از ابى مخنف به همین سند، اولین شرفیابى این دو نفر در صفاح اتفاق افتاد.

پس یکى از این دو نقل یقیناً خلاف واقع است و هر دو به علت تعارضى که دارند، از درجه اعتبار ساقط می گردند و این حرف که حرکت امام علیه السلام هنگام ظهر اتفاق افتاد، از اساس بى اعتبار می شود.

و احتمال اینکه ملاقات این دو نفر با امام علیه السلام در صفاح پس از بازگشت آنها از حج یا انصراف از حج و التزام رکاب امام علیه السلام واقع شده باشد، با روایت دیگر طبرى به عین این سند از مذرى و عبدالله بن سلیم سازگار نیست؛ زیرا برحسب این نقل، این دو نفر می گویند: پس از انجام حج با شتاب در منزل زرود به امام علیه السلام ملحق شدیم.

پس بنابر این روایت، رفع تعارض این دو نقل طبرى به احتمالى که گفته شد، صحیح نیست و روایت حرکت امام علیه السلام در هنگام ظهر از درجه اعتبار ساقط و قابل اعتماد نمی باشد، و باید به همان روایت اصل احمد بن حسین از حضرت صادق علیه السلام اعتماد کرد.

3. معلوم نیست که امام علیه السلام در روز ترویه عمره به جا آورده باشد؛ زیرا روایت معاویه بن عمار بیش از این دلالت ندارد که حضرت در ذى الحجه عمره ای به جا آورد، بلکه ظاهر است در اینکه پیش از ترویه عمره را به جا آورد، و دلالت دارد بر اینکه حضرت اراده حج نداشتند، نه اینکه حج را تبدیل به عمره مفرده فرموده باشند، چنان که ظاهر عبارت ارشاد است.

علاوه، روایت ابى الجارود از حضرت ابى جعفر علیه السلام و روایت ابراهیم بن عمر یمانى دلالت دارند بر اینکه یک روز پیش از ترویه به سوى عراق حرکت فرمود.

بنابر این جمله: «فَلَمَّا کانَ فِی السَّحَرِ ارْتَحَلَ» با هریک از این روایات معتبره قابل انطباق است و هیچ اشکالى بر آن وارد نمی شود.

4. فرضاً نقل طبرى را بگیریم، منافات ندارد که سحر از منزل براى حرکت به عراق ارتحال فرموده باشد و سپس براى طواف و وداع با کعبه معظمه و دیدارهایى که اشخاص از آن حضرت می نمودند، خروج ایشان از مکه هنگام ظهر واقع شده باشد، و چون از سحر متلبس به ارتحال گشت، حقیقتاً یا مجازاً به قرینه مشارفت در خبر «اِرْتَحَلَ» فرموده باشند.

 

باز هم اشکال

53. در صفحه 133 اشکال دیگر کرده است، می گوید: اینکه در خبر لهوف فرموده است محمد حنفیه در شبى که امام علیه السلام قصد داشت صبح آن از مکه خارج شود، خدمت حضرت رسید، با گفتار مورخان که گفته اند امام علیه السلام روز ترویه احرام حج بست تا مثل حجاج دیگر به عرفات برود، و چون ناگهان احساس خطر کرد، از حج منصرف شد و عمره ای به جا آورد و حرکت فرمود، سازگار نیست.

جواب

1. اگرچه با تأمل در جواب از اشکال سابق جواب این اشکال هم معلوم می شود؛ مع ذلک عرض می کنیم: تعجب است از شما که روایت سید را از اصل احمد بن حسین ثقه از حضرت صادق علیه السلام به استناد گفته مورخان رد می کنید و اصول شیعه را در اعتبار اخبار کنار می گذارید.

این مورخان که گفتارشان بر حدیث معتبر منقول از امام علیه السلام در نظر شما ترجیح دارد، چه کسانى می باشند؟ اگر مقصودتان به استناد نقل طبرى ابومخنف است، با اینکه در جواب اشکال سابق عدم اعتبار نقل او را در این موضوع ثابت کردیم، گفتارش دلالتى بر اینکه امام علیه السلام احرام حج بست و عدول از حج به عمره فرمود، ندارد؛ بلکه جمله «وَقَصَّ مِنْ شَعْرِهِ وَ حَلَّ مِنْ عُمْرَتِهِ»؛ ظاهر است در اینکه از اول حضرت قصد عمره فرموده بود.

و اگر مقصودتان شیخ شیعه و افتخار فرقه محقه شیخ مفید است، بدیهى است با کمال احترامى که از آرای ایشان داریم، از پذیرفتن این نظرشان چون با روایات معتبره تطبیق نمی شود و فى حدنفسه هم کلام احدى را غیر از معصومین سلام الله علیهم حجت نمی دانیم، معذرت می خواهیم.

2. روایت لهوف را چه قبول کنید و چه قبول نکنید، برحسب روایت کافى و استبصار و کامل الزیارات، امام علیه السلام قاصد حج نبود و به این جهت عمره به جا آورد که اراده حج نداشت.

3. این نقل که امام علیه السلام ناگهان روز ترویه تصمیم به حرکت گرفته باشد، مخالف است با تاریخ الاخبار الطوال که می گوید ابن عباس پس از آنکه امام علیه السلام تصمیم خود را در حرکت به عراق به او خبر داد، روز سوم دوباره شرفیاب محضر امام علیه السلام شد و هم مخالف است با جواب امام علیه السلام به ابن عباس برحسب نقل طبرى که فرمود: «إِنِّی قَدْ أَجْمَعْتُ الْـمَسِیرَ فِی أَحَدِ یوْمَی هَذَینِ»؛ یعنى تصمیم دارم که امروز یا فردا حرکت کنم.

و چنان که از ملاقات دیگر ابن عباس با امام علیه السلام برحسب نقل طبرى، معلوم می شود این سخن را امام علیه السلام یک روز پیش از حرکت به سوى عراق فرمود.

پس معلوم شد که تصمیم به حرکت در روز ترویه و به علت احساس خطر در آن روز نبوده است.

4. راجع به استنادى که به نقل لهوف و حجه السعاده از مقتل ابى عبیده نحوى معمر بن مثنى کرده است، و شاید به اعتبار اینکه در لهوف به نام، و در حجه السعاده به کنیه یاد شده است، ابوعبیده معمر بن مثنى را دو شخص گمان کرده باشد، عرض می کنیم: در اینجا نویسنده شهید جاوید هیچ اشکالى نکرده است و نگفته است چون تواریخ دیگر این موضوع مهم، یعنى ورود عمرو بن سعید را با لشکر انبوه در روز ترویه ننوشته اند و لهوف در این نقل متفرد است و نقل حجه السعاده نیز مأخذش على الظاهر لهوف است، نمی توان به آن اعتماد کرد.

اینجا از آن قماش ایرادهایی که به ابن اعثم و تاریخ او می کند. حرفى به میان نیاورده نمی گوید ابوعبیده نحوى از خوارج و از فرقه اباضیه بود و وقتى مرد، احدى در تشییع جنازه او شرکت نکرد.

اینجا نقل سید از معمر بن مثنى خارجى مورد اعتماد نویسنده شهید جاوید است، ولى نقل ایشان از اصول معتبره شیعه از ائمه اهل بیت علیه السلام ، و در مثل حدیث «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ» معتبر نیست.

اگر این نقل اشاره ای به علم امام علیه السلام به شهادت داشت، نویسنده شهید جاوید زمین را به آسمان می دوخت، و از این کتاب و آن کتاب جمع آورى و اشکال می کرد و هرگز آن را نمی پذیرفت و دست از سر ابوعبیده برنمی داشت.

ولى چون این نقل ابى عبیده اشکال او را به حدیث مروى از امام صادق علیه السلام به گمانش تأیید می کند، به آن استناد می نماید و تحقیق عمیقش را در اینجا کار می گذارد.

 

نتیجه حدیث

54. نتیجه بحث این است که حدیث «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یرَاک قَتِیلاً»، مورد وثوق و اعتماد است و اشکالاتى که بر آن شده غیرموجه است، و حدیث ابن قولویه در کامل الزیارات و طبرى در دلائل الامامه و کلینی در رسائل و محمد بن حسین صفار ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ در بصائر طرح و نظر نویسنده شهید جاوید را دایر به اینکه امام علیه السلام به قصد تأسیس حکومت اسلامى بیرون شد و آگاه از شهادت خود در این سفر نبود، به طور صریح و قاطع رد می نماید.

20. خطبه «خُطَّ الْـمَوْتُ» و صراحت آن بر علم امام علیه السلام به شهادت.

55. از صفحه 136 پیرامون خطبه معروف: «خُطَّ الْـمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ، إلخ»،

عنان قلم را رها کرده و تا آنجا که توانسته توسن لجاجت را رانده و باطل گویى و مغلطه کاری کرده و آشکارا حق را انکار نموده و به یک سلسله احتمالات بعیده غیرعقلائیه تمسک جسته است.

صراحت خطبه در اینکه امام علیه السلام با علم به شهادت از مکه بیرون شد، قابل هیچ گونه تردیدى نیست، و اگر اندکى انصاف داده بود، به جاى این جمله (از ملاحظه این خطبه ممکن است کسى تصور کند که امام حسین علیه السلام از مکه به قصد قربانگاه خود در کربلا حرکت کرده نه به قصد کوفه و براى تشکیل حکومت) می گفت از ملاحظه این خطبه ممکن نیست کسى احتمال بدهد که امام علیه السلام عالم به قربانگاه خود در کربلا نبوده و یا احتمال بدهد که قصد تشکیل حکومت داشته است؛ بلکه یقین حاصل می کند که امام علیه السلام علم یقینى به شهادت خود در همین سفر و قیام در کربلا داشته است، و موضوعى که در بین نبوده، امید به تشکیل حکومت و پیروزى نظامى بر دشمن است.

 

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 30: چند پرسش از نویسنده شهید جاوید) 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.