حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

پنجشنبه, ۱۶ مرداد , ۱۴۰۴ Thursday, 7 August , 2025 ساعت ×
ماهیت قیام امام علیه السلام و رد شبهات نویسنده کتاب شهید جاوید
۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۴
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث «ماهیت قیام امام علیه السلام و رد شبهات نویسنده کتاب شهید جاوید» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 35: ماهیت قیام امام علیه السلام و رد شبهات نویسنده کتاب شهید جاوید)

1. ماهیت قیام امام علیه السلام

خلاصه این بخش کتاب شهید جاوید این است که، قیام امام علیه السلام با تهاجم حکومت علیه آزادى او شروع شد و امام علیه السلام از بیعت خوددارى کرد و در مقام دفاع از خود برآمده، پناهنده به مکه شد و در آنجا وقتى زمینه قیام رسمى علیه حکومت و تأسیس حکومت اسلامى با همکارى مردم کوفه فراهم شد، امام علیه السلام به جانب کوفه رفت. وقتى ورق برگشت و مردم کوفه ماهیت خود را نشان دادند، امام علیه السلام در مقام صلح و سازش برآمد و پیشنهاد داد که از برگشتن او مانع نشوند تا صلح جویى را به اینجا رسانید که پیشنهاد داد به او اجازه دهند یا برگردد یا به یکى از سرحدّات برود یا شخصاً به شام نزد یزید برود و با او ـ العیاذ بالله ـ بیعت کند؛ ولى این پیشنهادها هم پذیرفته نشد.

از امام علیه السلام خواستند که بلاشرط به فرمان ابن زیاد تسلیم شود. امام علیه السلام از قبول این گونه تسلیم خوددارى فرمود تا کسان و اصحابش را شهید کردند و سرانجام خود آن حضرت را هم به فجیع ترین وضع کشتند، و اقدام تاریخى امام علیه السلام و قیام او براى تأسیس حکومت به قول نویسنده شهید جاوید به هدف و مقصد نرسید و اسلام و مسلمانى از آن بهره ای نبرد. و اگرچه قیامى براى حکومت اسلامى به ملاحظه مساعدت شرایط شروع شد، ولى تصادفات و پیش آمدهاى غیرمترقبه که قابل پیش بینى نبود (و معلوم نشد چه بود)، وضع را دگرگون ساخت و نتیجه قهرى این قیام شهادت سادات اهل بیت و شهادت امام علیه السلام و خسارت بزرگ براى اسلام شد!

در این بخش نویسنده می کوشد امام علیه السلام را در محاکمه تاریخ که روى فرض و نظر او طبعاً جلو می آید تبرئه کند و به سخنان اعتراض کنندگان پاسخ دهد و منطقش در این قسمت به قدرى ضعیف است که نظر اعتراض کنندگان را تأیید می نماید.

ما می گوییم قیام امام علیه السلام یک قیام سیاسى به اصطلاح زمان ما نبود؛ یعنى براى تشکیل حکومت و ارضای خواهش های نفسانى و منافع شخصى نهضت نفرمود. قیام امام علیه السلام یک قیام الهى و دینى بود و درعین حال قیام براى تشکیل حکومت اسلامى هم نبود. این گونه قیام خواه دفاعى باشد، خواه ابتدایى محرک و مجوز آن داعى الهى خواهد بود، گاه در حال وجود شرایط مادى و حضور قواى نظامى برپا می شود و گاه بدون نیروى مادى و نظامى، هدف و منظور از این قیام چنان که ممکن است تأسیس حکومت حق و عدل باشد، ممکن است هدایت جامعه و امر به معروف و محکوم کردن باطل یا اتمام حجت یا آزمایش و امتحان باشد.

خدا پیغمبرانى را براى دعوت فرستاد که سرانجام کشته شدند. با اینکه می دانست کشته می شوند، آنان قیام ابتدایى کردند و کشته شدند و کسى نمی تواند قیام آنها را علیه کفر و شرک و ظلم و استثمار محکوم کند یا بى ثمر و بى فایده بداند.

اصحاب اخدود مومنان را میان سوخته شدن به آتش و بازگشت به کفر مخیر ساختند و آنان سوخته شدن را برگزیدند و استوار ماندند تا در آتش سوختند.

انبیا و اولیا مجریان مشیت و سنن الهیه هستند، و ما ناچار نیستیم که اعمال و رفتار آنها را در هر موضوع مستند به علل ظاهریه و عادیه بنماییم.

در مورد قیام امام علیه السلام هم ملزم نیستیم که حتماً آن را براى تأسیس حکومت اسلامى بدانیم و از علل و اهداف بسیار عالى و خردپسند دیگر صرف نظر کنیم. اکنون پیرامون بخش دوم کتاب شهید جاوید بررسی های آینده را مطالعه فرمایید.

 

2. قیام ابتدایی، قیام دفاعى

66. در صفحه 166 قیام مسلحانه را به دو قسم تقسیم کرده است: قیام ابتدایى و قیام دفاعى، و جایز بودن قیام ابتدایى را مشروط به وجود نیروى مالى و نظامى دانسته و بدون آن قیام را جایز نمی داند، بلکه با وجود قدرت هم آن را جایز نمی شمارد، مگر اینکه هدفى مثل هدف انبیا و اولیا داشته باشد.

جواب: اولاً: قیام امام علیه السلام براى تشکیل حکومت نبود و این بخش کتاب پس از مراجعه به مقدمه این انتقاد و پاسخ به بخش اول، خودبه خود منتفى و موضوعى براى آن باقى نمی ماند؛ زیرا معلوم شد قیام امام علیه السلام ـ خواه اسمش را مسلحانه بگذارید یا غیرمسلحانه ـ به منظور تشکیل حکومت نبود و شرایط براى قیام مسلحانه به منظور تشکیل حکومت فراهم نبود.

ثانیاً: هر قیامى مسلحانه یا غیرمسلحانه، خواه براى تشکیل حکومت یا براى ابراز تنفر و رفع توهم و دفع تهمت همکارى و مسئولیت مشترک به اعمال حکومت یا براى دعوت به مبارزه منفى یا براى اتمام حجت یا حفظ هر مصلحت و دفع هر مفسده باشد، باید در شرایطى واقع شود که اگر قیام دفاعى باشد یا ابتدایى، هدفى که براى آن قیام شده یا جهتى که از آن دفاع می شود، عقلاً و عادتاً امکان پذیر باشد و وسایل لازم در اختیار قیام کننده باشد؛ اما هر قیامى اسلحه و مهمات جنگى لازم ندارد؛ حتى قیام براى تشکیل حکومت نیز همیشه لازم نیست مسلحانه باشد.

نویسنده شهید جاوید چون قیام امام علیه السلام را مسلحانه و براى تأسیس حکومت فرض می کند، می گوید باید از جهت نیروى مالى و نظامى ضعیف نباشد و قیام ابتدایى را به طورکلى جایز نمی داند، مگر آنکه هدفى مثل هدف انبیا و اولیا داشته باشد.

دیگر نمی گوید وقتى قیام ابتدایى که با وجود قدرت نظامى براى دیگران جایز نیست، براى کسی که هدفش هدف انبیا و اولیا است، جایز باشد.

چرا در زمینه ای که امکان پیروزى نظامى نباشد براى هدف های ارزشمند و مصالح عالى دیگر، براى چنین کسى که کارش کار انبیا و اولیا است و خودش ولى خدا است، قیام جایز نباشد؟ مگر حضرت ابراهیم علیه السلام اسلحه و مهمات داشت؟ مگر انبیایى که دعوتشان مورد رد و تکذیب قوم شد و شهید شدند، قیامشان به امر نبوت و علیه عقاید باطله و برنامه های ضالّه با اتکا به وسایل مادى و فراهم بودن شرایط پیروزى ظاهرى بود؟

پس خلاصه سخن این است که قیام اگر براى تأسیس حکومت باشد، در صورتى منطقى و معقول است که وسایل آن هرچه باشد اسلحه و تجهیزات یا مبارزه منفى در اختیار قیام کننده باشد و اگر براى هدف های دیگر باشد، برنامه قیام باید طورى طرح شود که عقلاً و عادتاً نیل به هدف امکان پذیر باشد. در اینجا دیگر پیروزى نظامى مطرح نیست و ممکن است در برنامه شهادت شخص قیام کننده و کسانش نیز پیش بینى شود.

در قیام امام حسین علیه السلام این موضوع کاملاً تأمین بود. برنامه، برنامه ای بود که تمام هدف های عالى امام علیه السلام را تأمین می کرد، حکومت یزیدى را محکوم می ساخت، همکارى با آنها را گناه معرفى می کرد، اعتبار یک نفر خلیفه شرعى و حاکم قانونى را که حکومتش لازم الاطاعه باشد از او سلب می نمود و مسلمانان را به تکالیف خطیرى که در راه حفظ اسلام و نظام اسلام دارند متوجه می کرد.

در این برنامه شهادت امام علیه السلام و آنچه از جانب امام علیه السلام انجام شد، با توجه به وضع دشمن و قدرت و قساوت قلب و جهات دیگر پیش بینى شده بود و معلوم بود که اجرای این برنامه بدون شهادت امکان ندارد، و امام علیه السلام باید در قدم اول آماده شهادت باشد و از اینکه اجرای این برنامه به شهادتش منتهى می شود، بیم و تشویشى نداشته باشد و با اراده و تصمیم قاطع به سوى هدف پیش برود.

ثالثاً: اینکه نوشته است: با این گونه انقلاب ها هیچ گونه اصلاحى نمی توان انجام داد و چنین و چنان می شود، در صورتى صحیح است که هدف پیروزى نظامى و تأسیس حکومت باشد، و به همین جهت طبق این طرح مردود نویسنده شهید جاوید، قیام امام علیه السلام هم شکست خورد و به مقصد نرسید و هیچ گونه اصلاحى با آن ـ العیاذ بالله ـ انجام نگرفت و هرچه بر آن مرتب شد، نتیجه قهرى و غیراختیارى بود.

ولى اگر هدف قیام تأسیس حکومت و پیروزى نظامى نباشد و هدف های دیگر منظور باشد، چرا آن هدف ها حاصل نمی شود؟ چرا آن قیام ها منشأ اصلاحات نمی گردد؟

کدام قیام مثل قیام امام حسین علیه السلام منشأ اصلاحات اجتماعى، فکرى، اخلاقى و سیاسى شده است؟

شما فقط قیام ثمربخش را قیام مسلحانه براى تأسیس حکومت می دانید و گمان می کنید غیر از نظامیان و کسانی که اسلحه دارند، کس دیگر حق قیام ندارد و قیام امام علیه السلام را هم به این شکل مصور می سازید؛ لذا براى اینکه گرفتار این اشکال نشوید که با عدم توازن قواى نظامى این قیام بیجا و القای نفس در تهلکه شده است، این همه مقدمات را چیده و سخنان صحیح و سقیم را به هم مخلوط کرده اید تا بر اساس اینکه موازنه قوا فراهم بوده است، قیام امام علیه السلام را در شرایط مساعد بگویید و براى اینکه کسى نگوید قیام ابتدایى چه مصلحتى داشت می گویید: در جایی که هدف انبیا و اولیا باشد، جایز است.

کسى که به شما در این طرح اعتراض می کند، می گوید یا بگویید قیام امام علیه السلام براى تأسیس حکومت نبود و اگر می گویید براى حکومت بود، این حرف که موازنه قوا برقرار بود پذیرفته نیست و این ایرادهایی که به قیام مسلحانه با عدم قدرت نظامى کرده اید، از القای نفس در تهلکه و بى ثمر شدن قیام و مسئولیت شکست و خون ریزى همه بر این طرح وارد می شود، ولى اگر قیام را همان طور که هست و مقدس تر از آنچه در ذهن گرفته اید بشناسید که ما بارها یادآور شدیم، هم از راه منحرف نشده اید، هم حقیقت قیام منطقى و معقول امام علیه السلام را در درجه بلندى که دارد شناخته و هم ایراد القای نفس در تهلکه، و شکست قیام به شما متوجه نمی شود؛ زیرا براى مقاصد بزرگ و مصالح اهم جان های عزیز را در خطر انداختن هرگز نکوهیده نیست و عقل و شرع و فطرت پاک انسانیت آن را تجویز و تحسین می نمایند.

مثلاً اگر ملتى براى اینکه آزادى خود را به دست آورد و دست استثمارگران را از سر خود کوتاه سازد، شروع به پیکار فرساینده نماید و افراد فداکارش با علم به کشته شدن و حبس و شکنجه وارد میدان مبارزه و مقاومت شوند که فرضاً تا نیم قرن دیگر آن ملت آزاد شود، این از نظر منطق عقلى و عرفى القای نفس در تهلکه نیست و هلاکت و نابودى و ضایع شدن شمرده نمی شود. این فروختن جان به اعلى الثمن و بهاى بیشتر و گران تر است.

در مقام حفظ مصالح دینى و اسلامى که حقیقى است و ارزشش از جان و مال بیشتر است، باید همه چیز را فدا کرد؛ و این گونه گذشت ها گاهى براى حفظ دین و بقای احکام و دفع ضربت های معاندین لازم است و بدون اجرای این برنامه، مصالح عالیه از بین می رود.

﴿إِنَّ اللهَ اشْتَرَى‏ مِنَ الْـمُومِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَـهُمْ بِأَنَّ لَـهُمُ الْـجَنَّه﴾.

 

تصویر غلط!

67. در صفحه 170 زیر عنوان تصویر غلط آنچه نوشته صحیح نیست.

نه امام علیه السلام حادثه خونین کربلا را به وجود آورد، نه این حادثه خونین هدف برنامه او بود، نه قیام آن حضرت در همان جنگ چندساعته و برخورد مسلحانه نصف روزه خلاصه شد و نه محصول قیام، کشته شدن امام علیه السلام و یارانش بود و نه امام علیه السلام کوشید تا این حادثه را به وجود آورد.

حادثه خونین کربلا در برنامه امام علیه السلام پیش بینى شده و امام علیه السلام وظایف و تکالیف خود را در برابر جنایات دشمن به طور مشخص می دانست، و آن حادثه خونین را یزید و بنى امیه و معاویه و هرکس حکومت یزید را تأیید کرد، به وجود آوردند. آنها امام علیه السلام را کشتند. آنها آب را به روى او و زن و بچه اش بستند. امام علیه السلام به سوی خود تیرى نینداخت و به روى فرزندان و اصحابش شمشیر نکشید. على اکبر را آنها کشتند، عباس را لشکر کوفه شهید کردند. چطور شما می گویید بسیارى گمان می کنند امام علیه السلام عوامل کشته شدن خود و یارانش را فراهم آورد! یعنى چه؟ چرا تهمت می زنید؟ و چرا این نارواها را به مردمان مخلص و ارادتمند به امام علیه السلام نسبت می دهید.

نه، این طور نیست. این افکار غلط را شما انتشار می دهید. دیگران می گویند امام علیه السلام ایستادگى کرد، استقامت ورزید، تسلیم نشد، بیعت نکرد، زیر بار ننگ نرفت. از اسلام حمایت کرد تا او را کشتند و اهل بیتش را اسیر کردند.

محصول لشکرکشى بنى امیه، کشتن امام علیه السلام و اسیرى خاندان رسالت و محصول قیام امام علیه السلام شهادت و اعلام خطر حکومت یزیدى و سلب صلاحیت دستگاه براى رهبرى مسلمین، و درس های آموزنده و هدف های عالیه دیگر بود.

امام علیه السلام براى جلوگیرى از جنگ و خون ریزى «اتماماً للحجّه» همه گونه اهتمام فرمود و خود را معرفى کرد.

ولى مقام امام علیه السلام عالی تر و شرافتمندتر از این است که آن پیشنهاد صلحى را که شما قبول کرده اید و به نظر ما و هر شخص شرافتمند حقیقتش تقاضاى عفو و ذلت است، فرموده باشد. امام علیه السلام کجا و پیشنهاد رفتن نزد یزید و دست در دست او گذاشتن و با او بیعت کردن کجا!

 

3. تصویر صحیح

68. آنچه راجع به تصویر صحیح در صفحه 171 نگاشته نیز ناصحیح است؛ زیرا با توجه به اینکه امام علیه السلام شهادت خود را پیش بینى می فرمود و از آن آگاه بود و با توجه به اینکه اصلاً تأسیس حکومت جزء برنامه کار امام علیه السلام نبود، آنچه در اطراف این مراحل چهارگانه نوشته است، بى پایه و نقش برآب است؛ و این همه شرح و بسطى که در این بخش داده است، جوابش به همین جمله ختم می شود؛ مع ذلک چون می خواهیم با او تا پایان کتاب برویم؛ هرچند پاسخ های بعدى به مطالب او بیشتر جزیى و فرعى می شود، ولى چون مستقیم نبودن طرح این نویسنده را آشکار می سازد، سخن را دنبال می کنیم و در همین جا عرض می کنیم در مرحله دوم که می گویید نیرو و شرایط پیروزى فراهم شد و در اینجا قیام و فکر تشکیل حکومت جلو آمد، مقصودتان چیست؟

اگر تهیه نیرو همان دعوت مردم کوفه و نامه ها و فرستادگان آنها بود، محتاج به بررسى نبود؛ زیرا امام علیه السلام و دیگران همه این را می دانستند که مردم کوفه این تقاضا را می کنند و پیش از وقت در زمان معاویه هم تقاضا کرده بودند. پس چگونه شد که فکر تشکیل حکومت در مکه جلو آمد؟ و در مدینه این فکر محتاج به بررسى بود.

اگر حضرت اتکا به وعده و درخواست مردم داشت، این قول و وعده ها در مدینه هم بود و اگر این وعده ها و درخواست ها زمینه تأسیس حکومت اسلامى نبود ـ چنان که همه پیش بینى می کردند ـ همان طور که در مدینه نبود، در مکه هم نبود.

 

دلیل عقلى

69. در صفحه 173 آنچه زیر عنوان دلیل عقلى نوشته، دانش و بصیرت و اطلاع امام علیه السلام از اوضاع و احوال سیاسى و اجتماعى بیشتر از آن است و وسعت دایره اطلاعات امام علیه السلام حتى برطبق مجارى عادى بیشتر از همه کس بوده است، ولى استنتاجى که کرده صحیح نیست؛ زیرا می گوید از خرد و درایت امام علیه السلام دور بود که در مرحله اول و سوم با نداشتن نیروى کافى، دست به قیام ابتدایى که سرانجام آن شکست تلخ بود بزند.

ما هم می گوییم همین طور است، در هر سه مرحله از اطلاعات و آگاهى های امام علیه السلام بر اوضاع دور بود که شرایط را در مرحله اول و دوم و سوم براى قیام ابتدایى جهت تأسیس حکومت مساعد تصور کند؛ زیرا شرایط مساعد نبود و قیام جز شکست نتیجه ای نمی داد، ولى شما چون روى این سه فرض باطل ایستاده اید:

1. امام علیه السلام از پایان این قیام آگاه نبود؛

2. قیام براى تأسیس حکومت بود؛

3. شرایط براى چنین قیام مساعد و موازنه قوا برقرار بود.

و فرض می کنید که وضع امام علیه السلام در مکه با وضعى که در مدینه داشت تغییر کرد و نقطه تحول و تغییر وضع که نامه ها و دعوت های منافقانه مردم کوفه (جز معدودى) بود، در مکه پیدا شد و نمی دانید که این موضوع سابقه داشت و وصول این نامه ها در مدینه پیش بینى می شد، می گویید قیام در مرحله اول و سوم ابتدایى نبود؛ چون عقلایى نبود و در مرحله دوم چون شرایط مساعد شد، عقلایى شد. روى این اشتباهاتى که دارید و مکرر بطلان آن را آشکار ساخته ایم، دامنه کلام را طولانى می سازید.

توضیحاً عرض می شود اگر جواز قیام و بیعت نکردن امام علیه السلام مشروط به عدم توجه خطر جانى فرض شود، چنان که شما فرض می کنید و می گویید سرانجام براى جلوگیرى از کشته شدن خودش پیشنهاد داد به او اجازه دهند به شام برود و با یزید بیعت کند.

در این صورت بدون تجهیزات نظامى دست به قیام زدن هم در مرحله اول و هم دوم و هم سوم غیرعقلایى بود و معلوم است که چنین شخصى در امتناع از بیعت به طور مطلق ثابت و مصمم نیست و تا سرحد جان نایستاده است.

ولى حقیقت این نبود؛ حقیقت این بود که امام علیه السلام می خواست با یزید بیعت نکند و تکلیف خود می دانست به خلافت و امارت مومنان حتى به عنوان تقیه بر او سلام ننماید و اعلام خطر کند، و خلافت او را (حتى به طرق معموله آن زمان)، غیرشرعى اعلام فرماید؛ براى این منظور قیام کرد و پاى این حرف و عواقب دلخراش آن ایستاد و بیعت نمی کرد؛ خواه مردم کوفه او را دعوت می کردند و خواه دعوت نمی کردند.

آن حضرت می دانست اگر بیعت کند و به قول نویسنده شهید جاوید بخواهد با سازش تا حدودى از جنایت های آنها جلوگیرى نماید، آنچه را با تصویب حکومت یزید از دست می دهد، هزاران بار بیشتر است از آنچه در فرض بیعت نگاهدارى می شد؛ به علاوه حکومت معاویه نشان داد که مجرد سازش با بنى امیه مانع از انحرافات و مظالم آنها نمی شود.

و حساب زمان امیرالمومنین علیه السلام و پس از رحلت پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم و صلح امام حسن علیه السلام با این حساب کاملاً جدا است و وجوه فارقه آن زیاد است، و یک علت آنکه امیرالمومنین علیه السلام در برابر خلفا به خصوص در آغاز کار قیام نکرد، خطرى بود که اساس اسلام و توحید را تهدید می کرد و اگر قیام می کرد جنگ داخلى در آن موقع شروع می شد و اکثر قبایل مرتد می شدند و وضع طور دیگر می شد. چنان که یکى از علل صلح امام حسن علیه السلام هم همین بود که با تسلط معاویه و اوضاع و احوالى که پیش آمده بود، جنگ اگر فرضاً ادامه پیدا می کرد، ده ها هزار افراد و سرباز مسلح دیگر کشته می شدند و سرانجام هم قواى امام علیه السلام شکست می خوردند و بدون اینکه عکس العمل مساعدى براى اهل حق داشته باشد، موضوع خاتمه پیدا می کرد و جزء سایر حوادث تاریخى فراموش می شد.

درحالی که در عصر امام حسین علیه السلام و حکومت یزید هیچ یک از این موانع براى قیام نبود و بیعت نکردن امام علیه السلام با یزید آن محذورات را نداشت و آنها هرچه فشار می آوردند، عکس العمل قیام در دل ها مساعدتر و موافق تر بود، نه اینکه بگوییم امام علیه السلام خود را به کشتن داد تا عکس العمل مساعد در قلوب نسبت به اهداف و مقاصد خودش و عکس العمل مخالف نسبت به برنامه های یزیدى ایجاد کند؛ بلکه غرض این است که امام علیه السلام حساب عمل و اقدام خود و اطراف و جوانب آن را از هر جهت در نظر داشت و می دانست که روى عمل او حساب می شود، و این برنامه ای که دارد چه آثار عالى و نتایج درخشان خواهد داشت.

70. آنچه در صفحه 180 نگاشته که امام علیه السلام نمی توانست بر خلاف عقیده خود و واقع درحالی که قدرت بر دفاع دارد، حکومت یزید را قانونى اعلام کند و بى قیدوشرط تسلیم شود، مفهومش این است که اگر قدرت دفاع نداشت و می دانست سرانجام کار به کجا منتهى می شود، حکومت تحمیلى به یزید را قانونى اعلام و بر خلاف عقیده خود و خلاف واقع، خلافت ضد اسلام یزید را می پذیرفت.

این گفتار هم صحیح نیست. هرکس تاریخ را مطالعه کند می فهمد که امام علیه السلام در بیعت نکردن با یزید ثابت و بى شرط بود و مصمم بود به سقوط کشور و جامعه اسلام رأى ندهد، و این زمان با زمان معاویه فرق ها داشت. معاویه هم اگرچه از یزید بدتر بود، اما آلوده دامانى به شنایع و رذالت و بدنامى یزید و شهرتش به فسق و فجور و سگبازى و می گسارى، و لهو و غنا بیشتر بود. یزید را خواص و عوام می شناختند و مشهور به معاصى بود و بیعت با او همان وداع با اسلام بود که روایت است فرمود: «وَعَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْاُمَّه بِرَاعٍ مِثلِ یزِیدَ».

یزید واجد هیچ گونه لیاقتى از هیچ نظرى نبود؛ لذا امام علیه السلام تصمیم داشت با او بیعت نکند، و بیعت هم نکرد، و حساب قدرت دفاعى و نیروى نظامى و امکان تأسیس حکومت در این موضوع در بین نبود، و همان طور که نوشته اید، دین و شرف امام و مسئولیتى که داشت به او اجازه نمی داد حکومت یزید را بپذیرد.

باید این را هم اضافه کنید هرچند به قیمت جانش تمام شود و هرچند یار و یاورى نداشته باشد.

اگر امام علیه السلام بیعت می کرد، در افکار توده مردم تفاوت نداشت، نیروى نظامى نداشته باشد یا داشته باشد، در هر دو صورت افکار گمراه و اسلام پایمال، و یزید با اطمینان خاطر دست به کار محو اسلام می شد و به فرض شما این تفاوت بود که اگر ابتدا سازش می کرد و از این احتمال ضعیف تهیه نیروى نظامى صرف نظر می نمود، یزید ممنون می شد و ممکن بود بعضی سفارش ها و ارشادات امام علیه السلام را بپذیرد (هرچند به عقیده ما این احتمال هم در بین نبود)، ولى سازش بعدى که امام علیه السلام به قول شما پیشنهاد داد، قرین ذلت و نگون سارى بود و با شأن امام علیه السلام سازگار نبود.

پس آنچه مسلّم است این است که امام علیه السلام در امتناع از بیعت هیچ شرطى نداشت و سازش با یزید در اندیشه او نمی آمد، و پاى این رأى خود ایستادگى داشت و هرگز حاضر نبود به خاطر حفظ جان، تن به بیعت و ذلت بدهد، و از دین خدا چشم بپوشد و حکومت یزید را امضا کند.

 

خطر شدید می شود!

71. در صفحه 182 با آب وتاب زیاد شرحى راجع به هجرت امام علیه السلام نوشته که چون در فکر این بود راهى براى رهایى از فتنه ای که در آن گرفتار شده پیدا کند، راه هجرت به مکه را پیش گرفت تا در آنجا هم از خطر دور باشد و هم از فتنه و خونریزى جلوگیرى شود و هم اوضاع را بررسى فرماید.

این موضوع این قدرها فکر امام علیه السلام را مشغول نمی ساخت و راهى بود که پیش از امام علیه السلام عبدالله بن زبیر هم آن را انتخاب کرد.

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 34: خطبه «لا أَرَىَ الْـمَوْتَ إِلا سَعَادَه») 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.