حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

شنبه, ۲۱ تیر , ۱۴۰۴ Saturday, 12 July , 2025 ساعت ×
بررسی تفصیلی کتاب شهید جاوید
۲۱ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۴
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره کتاب شهید جاوید مورد بحث و بررسی تفصیلی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 23: بررسی تفصیلی کتاب شهید جاوید)

اینجا مقدمه و بررسى های کلى ما به پایان می رسد و اینک به یارى خداوند متعال وارد بررسى تفصیلى کتاب شهید جاوید به ترتیب بخش هاى پنج گانه آن می شویم و مقدمه آن را هم درضمن بخش اول، مورد نظر قرار می دهیم.

بخش اول

1. در اهدای کتاب (صفحه 5) می گوید:

تقدیم به تو ای فرشته آزادى و عدالت که در برابر تجاوز نیروهاى مسلح ابلیسى، و قانون شکنى تسلیم نگشتى، و به خاطر امضا نکردن حکومت ضد قرآن جباران در پیش چشم خانواده ات به خاک و خون آغشته گشتى.

ما می پرسیم، چرا امام علیه السلام به خاطر امضا نکردن حکومت ضد قرآن به خاک و خون آغشته شد؟ جز براى این بود که در آن حال دفع مفسده امضای حکومت ضد قرآن را از حفظ مصلحت حیات خود مهم تر می دانست؟

چرا امام علیه السلام تصمیم به شهادت گرفت؟ جز براى اینکه اگر تسلیم می شد و بیعت می کرد تا کشته نشود، آنچه را از دست می داد، به مراتب گران بهاتر از چیزى بود که نگاه می داشت؟

و اگر کشته می شد و به خاک و خون آغشته می گشت، آنچه را به دست می آورد و نگهدارى می فرمود مهم تر بود از آنچه از دست داد؟

ظاهر این جمله این است که امام علیه السلام با اراده و اختیار خود شهادت و کشته شدن را بر تسلیم و بیعت برگزید و در برابر تجاوز نیروهاى مسلح ابلیسى و قانون شکن تسلیم نگشت تا کشته شد.

آنها هم که می گویند امام علیه السلام به قصد شهادت بیرون رفت، بیش از این نمی گویند که امام علیه السلام خطرات عدم تسلیم و امضا نکردن حکومت یزیدى را به خود خرید و با علم به اینکه به خاطر عدم تسلیم و بیعت نکردن شهید می شود، شهادت را استقبال کرد و دین اسلام را نجات داد و این مکتب پرشور و پرفیض فداکارى در راه دین و عقیده را تأسیس کرد.

آیا این جمله نویسنده شهید جاوید پاسخ به سخنانش در (صفحه 8) نیست که می گوید: امامى که باید خون مقدس و پرحرارتش در رگ هایش بجوشد و به اجتماع انسانى حرارت بدهد… چرا آن حضرت می خواست این خون پاک و پرحرارت روى خاک بیابان بریزد؟ الخ.

آیا همین جمله جواب این سخنان نیست که امام علیه السلام به خاطر امضا نکردن حکومت ضد قرآن به این همه مصائب تن داد و به ریخته شدن خون خود و یارانش راضى شد؟

آیا این موضوع که امام علیه السلام به اختیار خود شهادت را بر تسلیم و بیعت برگزید که در اینجا قبول کرده اید، با موازین عقلایى تطبیق دارد یا نه؟ اگر تطبیق ندارد و امضا کردن حکومت ضد قرآن را براى شخصیتى مثل امام علیه السلام براى اینکه خونش در رگ هایش بجوشد و در بیابان نریزد، عقلایى می دانید؛ پس این جمله یعنى چه؟ و چرا عاقبت امام علیه السلام به قول شما راضى شد خونش ریخته شود و تسلیم نشد؟

و اگر با موازین عقلایى تطبیق دارد، پس شما چه حرفى دارید؟ چرا یک کتاب نوشته و هفت سال زحمت بیهوده کشیده اید تا ثابت کنید امام علیه السلام پاى تسلیم نشدن و بیعت نکردن تا سرحد شهادت نایستاده بود و می خواست ـ العیاذ بالله ـ با یزید صلح کند و دست در دست او بگذارد؟

و اگر می گویید از اول امام علیه السلام می خواست با قیام خود حکومت اسلامی را تأسیس کند و در مرحله بعد که وضع دگرگون شد، برنامه اش را تسلیم نشدن و بیعت نکردن قرار داد و استقامت کرد تا شهید شد، پس چرا به کسانی که می گویند از اول برنامه این بود، این همه ایرادهای غیروارده را نموده اید؟

میان شما و آنها در این ایرادها چه فرق است؟ شما می گویید در وسط کار برنامه تسلیم نشدن و امضا نکردن حکومت جلو آمد. آنها می گویند از اول چون دورنماى اوضاع، تأسیس حکومت اسلامى را نشان نمی داد، برنامه امام علیه السلام این بود، و امام علیه السلام هم به علم امامت و هم به اخبارى که از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده بود، این موضوع را می دانست.

و به فرض شما، باز هم به شما این اشکال وارد می شود که پس مذاکرات صلح و پیشنهادهاى سه گانه که در بخش دوم این همه در اطرافش سروصداى بى معنى راه انداخته اید، یعنى چه؟

ضمناً متوجه باشید که این فرمایش صحیحى را که در اینجا کرده اید که امام علیه السلام به خاطر امضا نکردن حکومت ضد قرآن به خاک و خون آغشته گشت، با آنچه در بخش دوم می گویید که امام علیه السلام به خاطر صلح حاضر شد دست به دست یزید بدهد، ولى ابن زیاد نپذیرفت و چون تسلیم بى قید و شرط امام علیه السلام را به خودش طلبید، حضرت مقاومت نمود تا کشته شد، منافات دارد؛ پس اینجا می گویید به خاطر امضا نکردن حکومت ضد قرآن کشته شد و آنجا می گویید با اینکه امام علیه السلام پیشنهاد صلح و رفتن به نزد یزید را داد، پذیرفته نشد و به خاطر اینکه از تسلیم به ابن زیاد سرباز زد، کشته شد.

2. در صفحه 6 می گویید امامى که می داند کشته می شود، چگونه ممکن است تصمیم بگیرد که با نیروى نظامى خویش یزید را بکوبد؟ ما هم می گوییم تصمیم جدى با علم به شکست نظامى معنى ندارد و باید یا منکر علم امام علیه السلام به کشته شدن بشوید یا بگویید امام علیه السلام با نیروى نظامى نمی خواست یزید را بکوبد، و اگر دعوت می کرد و مدد و کمک می خواست، معنایش این نبود که می خواست و می دانست یا اطمینان داشت که با نیروى نظامى پیروزیش امکان پذیر است.

غرضش از دعوت ارشاد و امر به معروف و ابلاغ تکلیف قیام علیه حکومت یزید و اتمام حجت بود، بلکه می دانست خوددارى از بیعت، یزید را در افکار می کوبد، و جنایاتى را که آنان به خاطر امتناع او از بیعت مرتکب می شوند، آنها را در پیشگاه وجدان عموم محکوم و بطلان بنى امیه و انفصال آنها را از خلافت شرعى اسلامى آشکار می سازد.

3. در صفحه 7 کتاب را به عنوان یک فرضیه عرضه می دارد. ما عرض می کنیم در مسائل دینى اظهار کردن فرضیه مقابل عقاید مسلمه محکمه سبب انحراف و گمراهى و اشتباه کارى می شود. این گونه مسائل مثل مسائل طبیعى و فیزیک و شیمى و تاریخ و هیئت نیست. مسئله، مسئله عقیده و مذهب است، و فرضیه در اینجا معنى ندارد. باید هم اکنون یا مردود شناخته شود یا مقبول، و مرور زمان در مثل این موضوع تأثیرى ندارد و در مسائل اعتقادى نمی توان به انتظار آینده ماند.

2. عقده گشوده

4. در صفحه 8 آنچه را در اینجا نوشته است، از همان قماش ایراداتى است که در نکته ای از نکته هایى که در بررسى علل قیام یادآور شدیم و گفتیم این ایرادها اگر بجا باشد، به داستان ذبح اسماعیل و نظایر آن نیز وارد می شود. ما می گوییم:

امام علیه السلام می خواست خون پرحرارتش در پاى نهال اسلام بریزد و نهال دین توحید را از خشک شدن و آفت حکومت یزیدى نجات دهد.

امام علیه السلام می خواست خونش در آن بیابان بریزد تا آن بیابان جاودان مظهر بزرگ ترین نمایش خداپرستى و افتخارات انسانى و قبله واقعى آزادمردان جهان گردد.

امام علیه السلام مصیبت اسارت بانوان بزرگ ترین حرم سراى فضیلت و عفت و عصمت را متحمل شد تا جهانیان بدانند که در راه دین و حفظ اسلام و حقوق عالى بشرى همه چیز و همه عناوین و احترامات شخصى را باید فدا کرد، و همه بدانند که بنى امیه به هیچ یک از مقدسات و شعائر احترام نمی گذارند و از هتک تمام آداب و سنن باک ندارند.

امام علیه السلام براى آن خونش را فدا کرد و اهل بیتش را در معرض اسیرى قرار داد که به امر خدا قیام کرد و به امر خدا به سوى عراق آمد و هر کار و برنامه ای که اجرا کرد، به امر خدا بود.

شما مغلطه کارى می کنید و حال تعجب و استفهام به خود می گیرید و چنان وانمود می نمایید که امام علیه السلام می خواست خونش ریخته شود و خانواده اش اسیر گردند و کار و هدف دیگر نداشت و مقصود بالذاتش کشته شدن خود و اسیرى خانواده اش بود؛ سپس می پرسید چرا باید چنین خون پاکى ریخته شود؟ و چرا باید به حیاتى که مصدر خیر و برکت است پایان داده شود؟

با کمال جسارت می گویید: چرا باید اهل بیت اسیر شوند و در معرض تماشاى دیدگان حریص اراذل درآیند؟

آیا کسى این طور گفته است یا شما مغلطه می کنید؟ امام علیه السلام نمى خواست بانوان سراپرده عصمت در معرض تماشاى دیدگان مردم درآیند. امام علیه السلام می دانست با اسارت آنها مردم از اشتباه بیرون می آیند و نتایج شهادتش تکمیل می شود و خطبه های امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها مردم را بیدار و به حقایق آشنا می سازد.

اگر فقط امام علیه السلام می خواست خونش ریخته شود و آثار امتناع از بیعت و شهادت و اسارت اهل بیت منظورش نبود، در همان مکه می ماند تا خونش را بریزند. اگر فقط می خواست کشته شود، چرا در آغاز کار با خود به استاندارى مدینه جمعیت برد تا اگر پیش آمدى روى داد و قصد قتلش را کردند وارد شوند و دفاع کنند. امام علیه السلام از بیعت خوددارى نکرد تا او را بکشند. امام علیه السلام از بیعت خوددارى کرد براى اینکه بیعت را گناه و همکارى با محو اسلام می دانست و با اینکه عالم بود این مخالفت به قیمت جان عزیزش تمام می شود مخالفت کرد و خطر جانى را خریدار شد.

اگر بنا به این ایرادهای واهى باشد، شبیه آن در کارهاى خدا و پیغمبر هم می شود گفت و به امام علیه السلام هم ایراد کنید چرا اجازه داد جوان رشیدى مانند علی اکبر که شبیه ترین مردم به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و شجاع باایمانى مانند حضرت عباس و نونهال نورسى چون قاسم و سایر بنى هاشم و اصحاب به میدان بروند و خونى را که باید در رگ هایشان بجوشد، روى خاک بیابان بریزند؟ هر کدام از اینها اگر زنده می ماندند در آینده پشتوانه اسلام و مسلمانان بودند. ولى پاسخ همه این چراها این است که این خون پرحرارت که باید در رگ ها بجوشد، گاهى هم باید براى حفظ مصالح عالیه و در راه خدا و قرآن روى خاک بیابان ریخته شود و شهادت آن رادمردان فداکار جاودان پشتوانه اسلام و قرآن باشد. قیام امام علیه السلام یک برنامه الهى و مأموریتى بود که حکمت و علت آن کوبیدن بنی امیه و آشکار شدن بطلان آنها و جدا شدن حق از باطل و نتایج عالیه دیگر بود.

3. مقدمه کتاب شهید جاوید

5. آنچه در مقدمه کتاب نوشته راجع به گروه بندى نویسندگان کتاب حاضر همان نظر اول را تأیید می کند، و اگرچه نویسنده شهید جاوید ظاهراً درصدد آن برآمده اما متأسفانه نتیجه مطالب کتابش تأیید آن نظر و عدم توجه به خیراندیشى و مآل بینى بزرگانى مانند ابن عباس است.

و چنان که مکرر گفتیم، این کتاب بر اساس نظرى که مطرح کرده و نقطه ای که باید ثابت و روشن شود ـ یعنى مساعد بودن شرایط براى تأسیس حکومت اسلامى ـ ادله قانع کننده ای نیاورده و کاملاً از این جهت ناقص است و بیشتر به حواشى و فروع و رد نظرهاى دیگران پرداخته که در نتیجه نظر اول تأیید می شود.

و اما صاحبان نظر دوم هم نخواسته اند قیام را یک اقدام و عمل بى فلسفه و بى نتیجه شمرده و آن را تعبد محض مانند بعضی امور تعبّدیه ای که ما فرضاً از حکمت و فایده آن بى اطلاع باشیم، بدانند.

کتاب های تاریخ و حدیث و دعا و زیارات و ادب و شعر شیعه مشحون به فواید و فلسفه قیام است.

بلى، ممکن است این دسته بگویند امام علیه السلام در این قیام قصدش تعبد و فرمانبرى بود، به این معنى که فقط براى اطاعت و امتثال امر خدا قیام کرد؛ مانند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که این همه آثار و نتایج عظیمه بر بعثت و رسالتش مترتب شد، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در این نهضت و حرکت، مقصود اصلیش امتثال امر و ادای رسالت الهیه بود؛ و این به آن معنى نیست که قیام سیدالشهدا از حد فکر بشر بالاتر است و به اصطلاح عقل های عادى چنین اقدامی را تجویز نمی کنند و آن را انتحار و خودکشى بى ثمر و ـ العیاذ بالله ـ نابخردانه می بینند و فقط از جهت عقیده به مقام عصمت و امامت آن را در افق عالی تر می گذارند تا به مقام عصمت خدشه ای وارد نشود.

نه، این طور نیست. قیام سیدالشهدا علیه السلام معقول و مفاهیم و اهداف آن در دسترس فکر بشر قرار گرفته و همواره از آن استفاده کرده و حقایق بزرگ و ارزنده درک می نمایند. فطرت و عقل انسان بهترین مفسر این قیام است و هیچ محتاج به این نیست که شما با این منطق و طرح ناقص و علیل آن را معقول و منطقى معرفى نمایید.

و اما کلام سید بن طاووس ـ علیه الرحمه ـ که در (صفحه 10) به آن اشکال کرده اید، به نظر ما بسیار تحقیقى است و با عدم درک مصلحت قیام امام علیه السلام ارتباط ندارد. ایشان در مقام این هستند ثابت کنند قبول شهادت یک امر شرعى و باسابقه و مطابق موازین است و عقل و شرع امر به آن را براى مصالح مهمّه تجویز می نماید و اشکالى ندارد که شارع مقدس کسى را مأمور به کسب فیض شهادت نماید.

و اصولاً وقتى شخص مراجعه به کتب تاریخ و آیات و اخبار می نماید، تحصیل شهادت به وسیله جهاد فى سبیل الله امر راجح و مهمى است که هرکس به قصد کسب فوز به شهادت و کشته شدن به جهاد برود، عملش مشکور است و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شخصاً مردم را به این کار تشویق می کرد.

التماس شهادت و اشتیاق به آن از فضایل بزرگ است و هر مسلمانى طالب آن بوده است؛ هرچند غرض و فایده از تشویق و ترغیب به این فداکارى تحریص دیگران و ایجاد نشاط و اقبال بر جهاد و ثبات در امر دین باشد، ولى کسانی که جهاد می کردند و به استقبال مرگ می رفتند، جز به رضاى خدا و امتثال فرمان نظر نداشتند و مثل نویسنده شهید جاوید نباید به آنها بگوید شما چرا مشتاق شهادت بودید؟! شهادت چه فایده ای دارد؟ و کشته شدن شما غیر از ضرر اثرى ندارد.

سید بن طاوس ـ رضوان الله علیه ـ مقصودش این است که قیام امام علیه السلام براى طلب شهادت و نیل به این فضیلت و سعادت عظمى بوده است.

حال اگر کسى نتواند باور کند که امام علیه السلام طالب فیض شهادت بوده و با دیدى بسیار تنگ و نزدیک بین قیام امام علیه السلام را ببیند، تقصیر سید بن طاوس نیست.

او امام علیه السلام را امام می داند و علاوه پرورش یافته بیت وحى و خاندانى می بیند که همه به شهادت انس و افتخار داشته و از آن استقبال می کردند.

پس هیچ مانعى ندارد که امام علیه السلام از مدینه و مکه به قصد شهادت بیرون شده باشد؛ مانند مجاهدانى که براى شهادت به جهاد می رفتند و درعین حال هشیارانه از خود دفاع می کردند؛ بلکه تعبیر دفاع از خود هم در اینجا صحیح نیست؛ کسى که براى شهادت می رفت، از خودش دفاع نمی کرد، بلکه از اسلام دفاع می نمود.

6. در صفحه 13 نویسنده منطق کر شو، کور شو، به تو چه! را دستاویز قرار داده و خواسته است از این راه در دل افرادى که تحت تأثیر یک سلسله تبلیغات و حمله های ناجوانمردانه به اسلام و علما واقع شده اند و با این منطق به دین و مظاهر دین حمله می کنند، وارد شود و این چماق جهل و بى اطلاعى از منطق دین را بر سر متدینین بکوبد و خود را یک نفر متفکر آزاد و دیگران را جامد و خشک و متعصب معرفى کند؛ درحالی که این منطق در اسلام نیست و آزادى بحث و تحقیق همواره براى هرکس محفوظ بوده است.

آقاى نویسنده این عصر را عصر علم و تحقیق، آزادى منطق و بیان و اعصار بالنسبه اسلامى را عصر کور شو، کر شو، به تو چه، می داند تا خود را نوپرست و متجدد، و دیگران را مرتجع و کهنه پرست بخواند و با همه ادعایى که دارد، منطق پوچ و توخالى مطبوعات و قلم های مسمومى را که علیه اسلام تبلیغ می نمایند، انتخاب کرده است.

 

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 22: بررسی علل و هدف های قیام امام حسین علیه السلام) -قسمت سوم 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.