حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

یکشنبه, ۲۹ تیر , ۱۴۰۴ Sunday, 20 July , 2025 ساعت ×
اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم کوفه
۲۹ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۱
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث «اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم کوفه» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم ( بخش 26: اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم کوفه)

مردم شناسى!

29. آنچه از صفحه 80 راجع به مردم شناسى و روحیه جامعه ها به منظور دفاع از ملت کوفه نگاشته صحیح نیست؛ زیرا به شهادت تاریخ اوضاع اجتماعى و اخلاقى مردم کوفه بیش از شهرهاى مشابه در انحطاط بوده، و وقتى انقلاب آنجا را با شهرهاى دیگر مثل انقلاب مدینه قیاس کنیم مردم کوفه را نااستوار و عهدشکن می بینیم.

کسانی که در رکاب على علیه السلام جنگیدند، همه اهل کوفه نبودند، و آن قبایل و عشایرى که مردانه فداکارى کردند و به مولاى متقیان علیه السلام ارادت می ورزیدند مانند قبیله همدان مشهور هستند، و جمله ای که از آن حضرت نقل کرده اید، خطاب به مجاهدین و سربازان واقعى جنگ است که از کوفه و غیر آن بودند.

به علاوه، چرا خطبه های پر از شکایت و گله على علیه السلام را از این مردم فراموش کرده اید که آرزومند بود معاویه با او معامله کند و یک نفر از شامیان را بدهد و ده نفر کوفى بگیرد.

آیا جامعه شناسى شما بهتر است یا على علیه السلام که خود علاوه بر مقام امامت، وضع متزلزل و متلون و نفاق کوفیان را می دید؟ اکنون به مراتب از زمان على علیه السلام بدتر شده بودند و معاویه حتى بسیارى از هواخواهان آن حضرت را نیز با پول و تطمیع و رشوه به سوی خود کشانده یا ساکت کرده بود.

لذا آنها که جامعه شناس بودند می گفتند اگر غرض تأسیس حکومت اسلامى باشد، با مردم کوفه این کار انجام پذیر نیست و به آنها نمی باید اعتماد نمود و اگر این مردم که به قول نویسنده شهید جاوید نیرومندتر از افراد مسلح بنى امیه بودند، راست می گویند شهر را متصرف شوند و عامل یزید را بیرون کنند، سپس امام علیه السلام را دعوت نمایند.

 

دو شاهد تاریخى!

30. اما اینکه در صفحه 85 دو شاهد تاریخى آورده، به هیچ وجه گواه صدق ادعای او نیست؛ زیرا اولاً: علت پیشرفت این انقلابات، بلکه علت پیدایش آنها، همان شهادت امام علیه السلام و عکس العمل مظلومیت او و اسارت اهل بیت در قلوب بود؛ ثانیاً: انقلابات دیگر، مثل انقلاب مدینه و قیام ابن زبیر مشوق مردم کوفه و مانع از کنترل اوضاع این شهر بود؛ لذا تا مدتى مختار پایدارى کرد، ولى سرانجام او هم ضربت بی وفایى مردم کوفه را خورد.

و به هرحال اوضاع براى آن انقلابات هم از جهت فکرى و اجتماعى و هم از جهات سیاسى کاملاً مساعد شده بود؛ مع ذلک آنها هم سرانجام شکست خورده و از میان رفتند.

 

تصور صحیح!

31. در صفحه 86 تصور صحیحى که نگاشته دور از صحت و تحقیق است. اکثریت کسانی که بیعت کردند منافق بودند و جزو همان اقلیتى که در کربلا پایدارى کردند و معدودى که نتوانستند خود را برسانند، دیگران مرد فداکارى نبودند، دلیلش این است که اگر از این صد هزار نفر بیست هزار نفر می خواستند به امام علیه السلام ملحق شوند، به هر قسم بود اقلاً چند هزار نفر خود را می رساندند و على الظاهر همه رفتند و در خانه ها نشستند تا خبر شهادت پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدند.

بعد هم که سر آن حضرت را با اهل بیت به کوفه آوردند ممکن بود یک باره شورش کنند و عکس العمل نشان بدهند و کارى نکردند.

 

آیا سرانجام پیروز می شد؟

32. در صفحه 86 از پیروزى نظامى امام علیه السلام و اینکه اگر کوفه تسخیر می شد پیروز می گردید سخن می گوید.

پاسخ این است که اگر کوفه فرضاً تسخیر می شد باز هم پیروزى امام علیه السلام معلوم نبود، بلکه معلوم العدم بود؛ زیرا اولاً تنها شهر کوفه در برابر قدرت نظامى حکومت اموى توانایى مقاومت نداشت و به فرض که از بصره هم به آنان کمک می رسید، کافى براى مقاومت نمی شد و اگر چند صباحى هم ایستادگى می کرد، سرانجام سقوط می نمود.

یعنى اگر ما فرض کنیم امام علیه السلام زودتر از ابن زیاد به شهر کوفه رسیده بود و مردمى که با مسلم بیعت کردند با شخص امام علیه السلام بیعت می نمودند، باز براى مقاومت با نیروهاى نظامى دولتى کافى نبود؛ و ما اگر خیلى مبالغه کنیم، چون حساب امام علیه السلام از حساب مسلم جدا بود، شاید چند روزى شهر مقاومت می کرد و عده ای تا سرحد شهادت ایستادگى می کردند؛ ولى سرانجام شکست می خورد و جز همان عده قلیل کسى وفادارى نمی کرد.

حوادث بعد هم نشان داد که کوفه به تنهایى و با ضمیمه شدن بصره هم نمی تواند انقلاب را به ثمر برساند، و عبدالله زبیر هم که با حکومت مقابله کرد، اولاً: براى این بود که جاى امنى را مقر خود قرار داد؛ ثانیاً: از شهادت امام علیه السلام استفاده تبلیغى زیادى کرد، و اگرچه تا حدى با استفاده از آن مکان مقدس مقاومت کرد اگر یزید نمرده بود، شهر مکه هم به سرنوشت مدینه گرفتار می شد و عاقبت هم که به دست حجاج کشته گشت.

 

بعد از یزید!

33. در صفحه 88 زیر عنوان بعد از یزید می نویسد: اگرچه مرگ یزید قبلاً پیش بینى نمی شد، اما مقاومت حکومت حسینى این نتیجه را داشت سه سال بعد که یزید می مرد، جهان اسلامى مسخر او می شد و خلیفه بدون معارض می گشت.

جواب این است که اولاً: قبول نداریم که امام علیه السلام مرگ یزید را پیش بینى نمی کرد و از این گونه امورى که در آینده واقع می شود اطلاع نداشت. مگر امیرالمومنین علیه السلام از زنده ماندن معاویه تا بعد از شهادت خود و تسلط او خبر نمی داد؛ مگر حضرت صادق علیه السلام از خلافت سفاح و منصور، و امام رضا علیه السلام از مرگ هارون و مکان دفن خود و اینکه پیش از مأمون رحلت می کند خبر ندادند؟ شما چگونه این امور مسلمه را تلویحاً یا تصریحاً انکار می کنید؟ و از کجا به طور مسلّم می گویید مرگ یزید پیش بینى نمی شد؟ یعنى امام علیه السلام پیش بینى نمی کرد؟

و ثانیاً: اگر مرگ یزید پیش بینى نمی شد، امام علیه السلام هم نمی توانست روى آن در قیام براى تأسیس حکومت حساب کند و به پیروزى خود امیدوار شود.

و ثالثاً: حکومتى که با نیروى سست عنصر و گریزپاى اهل کوفه تشکیل می شد، نمی توانست در برابر حکومت نظامى و دولتى یزید تا سه سال مقاومت کند، و هرطور بود به زودى قدرت سرنیزه و سپاهیانى که از همه استان ها فراخوانده می شدند انقلاب و نهضت را سرکوب می کرد.

و رابعاً: این هم که نوشته اید عبدالله بن زبیر در برابر قدرت عظیم امام علیه السلام تسلیم می شد صحیح نیست؛ زیرا عبدالله که از محرکین اساسى جنگ جمل و شورش علیه امیرالمومنین علیه السلام بود و از عصر آن حضرت تا حال خود را نامزد خلافت کرده بود کسى نبود که تسلیم امام علیه السلام شود و قطعاً با آن مکر و خدعه ای که از او معروف است اگر پیروزى امام علیه السلام را در شرف وقوع می دید، علیه آن حضرت حتى با سازش موقتى با یزید وارد کار می شد و پس از یزید هم عبدالله ساکت نمی گشت و بین او و امام علیه السلام تصادم و نبرد روى می داد. اینها امورى است که هر شخص وارد به تاریخ و تجزیه و تحلیل آن کاملاً درک می کند.

 

وحدت سیاسى!

34. آنچه در صفحه 89 زیر عنوان وحدت سیاسى نگاشته صحیح است، ولى بیش از فرض و به نحو قضیه شرطیه نیست. اگر حکومت حسینى تشکیل شد چنین و چنان می شد؛ اگر حکومت فرزندش امام زین العابدین علیه السلام ، و حکومت باقرى و حکومت جعفرى و حکومت موسوى و رضوى هم تشکیل می شد، تمام این برکات و فواید حاصل می گشت؛ در ترتب این آثار بر این حکومت ها کسى شک ندارد.

 

به کوفه نمی رفت!

35. از صفحه 89 به بعد درصدد این است که ثابت کند اگر از نظر مجارى طبیعى پیروزى نظامى مسلّم نبود، امام علیه السلام به کوفه نمی رفت.

ما می گوییم با اینکه معلوم بود از نظر مجارى طبیعى امام علیه السلام پیروز نمی شود و خودش هم آگاه بود، و ما این دو جهت را کاملاً روشن کردیم، امام علیه السلام به سوی کوفه رفت و طبق همان اوضاعى که پیش آمده و مکاتیب رسیده و بیعتى که با مسلم کرده بودند، مقتضى بود امام علیه السلام حجت را بر آنها تمام نماید و دعوت آنها را بپذیرد و آنچه می نوشت و انجام می داد، بر اساس همین اتمام حجت و هدایت مردم به حقیقت بود، و ادله ای که اقامه شده است، دلالت بر مدعى ندارد.

 

پاسخ دلیل 1

البته امام علیه السلام باید به مسلم دستور دهد که اگر مردم کوفه آماده نیستند، مراجعت کنند؛ زیرا در این صورت حجت بر آنها تمام شده و امام علیه السلام نایب خود را فرستاده و آنها هم حاضر به همکارى نشده اند، و اگر مسلم مراجعت می کرد و می گفت کوفیان زیر وعده زده اند، امام علیه السلام به سوى آنها حرکت نمی کرد؛ ولى معنایش این نیست که امام علیه السلام از اوضاع کوفه بى اطلاع بود؛ زیرا اگر به آنها جواب می داد که شما دروغ می گویید از مثل آن حضرت صحیح نبود، و پیشى گرفتن و شتاب در رفتن هم مقتضى نبود.

به علاوه، در این امور عادیه انبیا و اوصیا طبق روش معمول عمل می کردند، و مأمور به ظاهر بوده و عمال خدا در زمین بوده اند، چنان که خدا می دانست مثلاً مسلمان ها در جنگ احد شکست می خورند و آنها را توسط وحى باخبر نساخت تا جلو شکست را بگیرند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز مأمور نبود که این گونه علوم را که با قضا و قدر الهى ارتباط دارد، همه جا به دیگران بگوید. امام علیه السلام هم همان روش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارد.

مضافاً بر اینکه این گونه اوامر مشروطه دلالتى بر تحقق یا عدم تحقق شرط ندارد، گاهى امرکننده عالم به تحقیق شرط است و گاهى عالم به عدم تحقیق آن و نظیر این اوامر در اوامر الهیه و قرآن مجید زیاد است.

 

پاسخ دلیل 2

جوابش از جواب دلیل اول معلوم می شود. در اینجا با علم به تحقیق شرط، امام علیه السلام می فرماید اگر مسلم نوشت می آیم، مانند ﴿وَإِنْ جَادَلُوک فَقُلِ اللهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾، قضیه شرطیه در اینجا مفهوم ندارد که شما به مفهوم آن تمسک می کنید؛ وانگهى بر فرض مفهوم صدق قضیه شرطیه مستلزم صدق طرفین نیست، به این معنى که اگر مسلم ننویسد امام علیه السلام به عراق نمی رود؛ اما این معنایش این نیست که مسلم نمی نویسد و امام علیه السلام به عراق نمی رود. این قضیه شرطیه با علم به نوشتن مسلم و رفتن به عراق منافات ندارد.

 

پاسخ دلیل 3

جمله ای که از خطبه امام علیه السلام نقل کرده، ظاهر در مقصود او نیست و ظاهر در این است که می فرماید چرا درحالى که چنین بود دست از ما کشیدید، نه اینکه چرا درحالى که چنین بود ما را رها نکردید و دست از ما نکشیدید، و فرضاً هم ظاهر در معنى دوم باشد، بیش از این دلالت نمی کند که اگر شما به سوى ما نمی آمدید، ما را رها می کردید و دعوت نمی نمودید ما به سوى شما نمی آمدیم. چون شما بر ما حجتى نداشتید و بر ما اتمام حجت بر شما به پذیرفتن دعوت لازم نمی شد. این جمله هیچ دلالتى بر مساعد بودن اوضاع براى تشکیل حکومت و اینکه امام علیه السلام پیش بینى عهدشکنى و بی وفایى آنها را نمی کرد ندارد.

 

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم ( بخش 25: مسلم بن عقیل و محیط سیاسی کوفه) 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.