حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

یکشنبه, ۲۷ مهر , ۱۴۰۴ Sunday, 19 October , 2025 ساعت ×
منظور از آیه «لا اکراه فی الدین…»
۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۸
آیا واقعیت دارد حکم کسى که مرتد شده، اعدام است یا خیر؟ و اگر صحّت دارد، چرا به حکم آیه شریفه «لا اکراه فی الدین ... ». هر کس مخیر است دین را آزادانه و با تفکر و تحقیق بپذیرد نه اجبار؟
پ
پ

منظور از آیه «لا اکراه فی الدین…»

سوال: آیا واقعیت دارد حکم کسى که مرتد شده، اعدام است یا خیر؟ و اگر صحّت دارد، چرا به حکم آیه شریفه «لا اکراه فی الدین … ». هر کس مخیر است دین را آزادانه و با تفکر و تحقیق بپذیرد نه اجبار؟ (البته صحیح است که من مسلمانم؛ ولى شاید این مسلمانى از روى تفکر نباشد. من به تقدیر الهى در خانواده اى مسلمان، متولّد شد ام و مسلمانی ام تقریباً جبرى است. حالا اگر بنا به تحقیق و تعقّل ولو به غلط بر من محرز شود دینى دیگر برایم بهتر است، آیا باید اعدام شوم؟)

 

جواب: در جواب این سوال دو مسئله را باید مطرح کنیم: یکى تفسیر آیه «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ » و دوم اینکه حکم جهاد با کفّار خصوصاً غیر اهل ذمّه که باید یا اسلام بیاورند یا اینکه حکم اعدام بر آنها جارى شود و همچنین حکم قتل مرتد فطرى با اجازه تحقیق و کاوش در عقاید و ترک تقلید کورکورانه، چگونه قابل جمع و توجیه است؟

اما تفسیر آیه: بنابر قول آنان که مى گویند مدلول این آیه منسوخ به آیات دعوت کفّار به اسلام و جهاد با آنها است، جواب واضح است؛ زیرا با نسخ حکم مستفاد از آیه، آنچه واجب الاتّباع و حجّت است، آیات جهاد و احکام ارتداد است.

بنابر اینکه این آیه نسخ نشده باشد در تفسیر آن فرموده اند: این جمله، جمله اخباریه است نه انشائیه؛ و مراد این است که دین امرى قلبى و عقیدتى و باطنى است و اکراه بر آن ممکن نیست؛ زیرا شخص در کار قلبى خود و در اعتقاد به نفى یا اثبات هر موضوع آزاد است.

عقیده و دین از افعال جوارح و اعضا ـ مثل زبان و چشم و پا ـ نیست که اکراه بر آنها ممکن است؛ بلکه از افعال قلب و باطن است؛ بنابراین، این معنى با دستور جهاد یا حکم مجازات مرتد منافات ندارد و آنها از دو مقوله هستند و به هم ارتباط پیدا نمى کنند.

عقیده شخص مرتد ـ اگرچه حکم اعدام هم بر او جارى شود ـ در اختیار خود اوست. بنابراین، معناى اخبارى «لا اکراه فی الدین» با معناى انشایى احکام جهاد با هم قابل جمع است و هیچ یک، نفى دیگرى را ندارند.

اگر هم معناى «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّین»را انشایى بگوییم، باز هم با معناى انشایى احکام جهاد و ارتداد، تعارضى ندارند؛ زیرا معناى انشایى«لا اکراه فی الدین»، معناى ارشادى است و مفهوم نهى آن این است که کسى را بر عقیده باطنى و دینى ـ که امر قلبى او است ـ اکراه نکنید که اکراه بر آن نمى شود. بنابراین در ناحیه مدلول این آیه با ادلّه جهاد و ارتداد، هیچ اشکالى توهّم نمى شود.

اما مسئله دیگر که در اینجا طرح مى شود این است که با اجازه تحقیق و اجتهاد در عقاید و ترک تقلید کورکورانه، الزام بر اتّخاذ عقیده اسلامى و آزاد نبودن عقیده اى که شخص، به هرحال ـ هرچند به اشتباه ـ در نتیجه بحث و بررسى به آن رسیده، چگونه قابل توجیه است؟ به گفته سوال کننده اگر شخص حسب الوظیفه در مقام تحقیق برآمد و به غلط به نتیجه اى رسید، آیا باید اعدام شود یا اینکه باید او را معذور بشماریم؟

جواب این است: هیچ کس بر اصل عقیده باطنى، مجازات و اعدام نمى شود. آنچه شخص بر آن در ظاهر و برحسب نظامات به آن تکلیف دارد، آن است که در نظام اسلامى باید تسلیم مقرّرات نظام باشد و اسلام بیاورد و به همان معنایى که در آیه شریفه «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُومِنُوا وَلَکنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا» بیان شده است به زبان، و گفتن شهادتین اسلام خود را ـ که تعهّد به مراعات تعالیم اسلام است ـ اعلام مى دارد، هرچند در باطن عقیده نداشته باشد؛ مثل منافقین که در قرآن هم حالات آنها بیان شده است.

بنابراین، مسئله کفر و ارتداد و وجوب اقرار به شهادتین به زبان یا قبول ذمّه و کسب امان و حرمت ارتداد، یعنى اعلام کفر و اِعمال مجازات بر آنها، از مسائل نظامیه اسلام است که اشخاص در حدود تخلّف از این نظامات، مجازات مى شوند. حتى اگر کسى اظهار کفر کند و در باطن، مسلمان باشد به همان جرم اظهار کفر، مأخوذ مى شود. بنابراین مرتد فطرى ـ اگر واقعاً هم توبه کرده باشد ـ با ثبوت ارتداد، مورد مجازات قرار مى گیرد.

پس این اشکال که الزام بر اظهار اسلام و تسلیم بودن به نظام و مجازات کافر و مرتد با تکلیف به تحقیق در عقاید منافات دارد، با این توضیحات ـ اگر دقّت شود ـ مرتفع مى گردد؛ زیرا معناى آزادى شخصى بلکه لزوم آن، آزادى مطلق در بیان نتیجه آن نیست.

در نظام اسلامى اعلام عدم اعتقاد به احکام اسلام جز از اهل ذمّه مجاز نیست و خلاف تسلیم به اسلام و تسلیم به نظام است و شهادت به توحید و رسالت، اعلام اسلام و تسلیم به احکام اسلام مى باشد؛ مگر اینکه شخص از اهل ذمّه باشد که در این صورت احکام خاص خود را دارد.

در خاتمه، باز هم تأکید مى کنیم که ما، هم به زبان و هم به قلب و دل، به احکام اسلام ایمان داریم و در مقام پرسش و کسب معرفت، با ادب سخن مى گوییم و شیطان وار «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» نمى گوییم؛ بلکه مى خواهیم ابراهیم گونه و اسماعیل وار عمل کنیم که یکى از بالاترین مظاهر قبول و اسلام را به اهل معرفت و بصیرت تعلیم دادند.

خلاصه، باید ادب عبودیت را در نظر گرفت و حقارت و کوچکى خودمان را در مقایسه با این کائنات بزرگ، و عظمت قدرت خدا در نظر بگیریم و مانند ملائکه «سُبْحَانَک لَا عِلْمَ لَـنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا» بگوییم و همنوا شویم با صاحب معرفتى که گفت:

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت      یک موى ندانست و بسى موى شکافت

و اندر دل من هزار خورشید بتافت      آخر به کمال ذرّه اى راه نیافت

 

 

هرچه علم و آگاهى و معرفت انسان بیشتر شود، زبان اعتراض و ایراد، کوتاه تر، و حال عدم خضوع او ضعیف تر و ضعیف تر مى شود تا از آن به کمال و مرتبه علیاى تسلیم محض، عروج و صعود نماید.

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.