سفرنامه حج آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (بخش هفدهم: زیارت مولد النبی صلی الله علیه و اله – شب های مسجد الحرام – وداع کعبه معظمه)
زیارت مولد النبى صلى الله علیه وآله وسلم
روز شنبه پانزدهم براى زیارت مولد النبی صلى الله علیه وآله وسلم پس از تشرف به حرم به سوى (زقاق المولد) یا (سوق اللیل) رفتیم از هر کس از اهالى مى پرسیدیم ارائه طریق مى کرد معلوم بود که هنوز این مکان در نزد اهل مکه مکرمه شهرت و معروفیت دارد و على رغم روش شوم وهابى ها و حکومت سعودى فراموش نشده است متأسفانه پس از اینکه به این مکان مقدس رسیدیم چنانکه قبلا هم اشاره کردم دیدیم این مکان که حتماً باید نگهدارى شود و خاطره اش فراموش نگردد تبدیل به کتابخانه شده آن هم نه به نام «مکتبه المولد» یا «مکتبه النبى» یا «مکتبه آمنه» از نام هایى که شخصیت معنوى این مکان را حفظ نماید، بلکه آن را به نام «مکتبه مکهالمکرمه» نامیده اند تا رفته رفته مردم آنجا را فراموش نمایند و اسف انگیزتر آنکه درِ کتابخانه هم بسته بود و معلوم شد این کتابخانه و این اسم بهانه براى از بین بردن آن سابقه تاریخى است که بغض نهایى زمامداران سعودى را نسبت به اهل بیت و دودمان و خاندان رسالت آشکار مى سازد، در شهرى که هنوز بازار ابوسفیان آن دشمن شماره یک اسلام که اگر ستیزها و نبردهاى او با اسلام نبود یقیناً زودتر و بیشتر از آنچه اسلام پیشرفت کرد و گسترش یافت پیشرفت و گسترش مى یافت هنوز هم به نام او باقى است و این شهر را که قبله مسلمین در آن است و به ابراهیم و محمد تعلق دارد به ابوسفیان ارتباط مى دهد.
آرى در این شهر قبر ابوطالب و اجداد پیغمبر اسلام و مولد فاطمه زهرا سلام الله علیها ویران مى شود و زیارتشان ممنوع مى گردد، اما به نام عبدالله زبیر شارع احداث مى شود که عبدالله همان بود که موجب هتک حرمت حرم گردید و از خطبه نماز جمعه صلوات بر پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم را حذف نمود.
آیا با این اعمال و برنامه ها کسى مى تواند بگوید که جریان و رژیمى که اکنون بر حرمین حکومت دارد جریان ساده و مذهبى و تعصب کورکورانه اى است که وهابى ها آن را رهبرى مى نمایند؟
آیا مى توان باور کرد که این جریان حساب شده که معلوم است نقشه آن بسیار دقیق و آگاهانه طرح شده است استعمارى نباشد؟
آیا براى محو تاریخ پیغمبر اسلام بهتر از این که اینگونه مشاهدى که از هزار و چهار صد سال پیش تاکنون بازگو و شاهد تاریخ اسلام و زندگى آن حضرت بوده است ویران گردد چه خدمتى به دشمنان اسلام مى توان انجام داد؟
مولد و محل ولادت پیغمبر مثل اصل ولادت پیغمبر که باید همیشه مسلم و معلوم باشد و باید از آن به عنوان یکى از بزرگترین آثار و سوابق تاریخ اسلام نگهدارى شود و ویران کردن و بدست فراموشى سپردن آن جز ضدیت و دشمنى با اسلام و شخص رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و پدر و مادر والامقامش توجیه و تفسیر ندارد.
نفرین بر استعمار و عمال استعمار که چه طرح هایى را در کشورهاى اسلامى به دست مسلمانان خائن به اسلام پیاده کرده تا مسلمانان را از اسلام و سوابق اسلامى خود جدا نمایند.
به هر حال من خسارات رژیم وهابى را در حرمین از لحاظ تحریف این اماکن مقدسه اسلامى که سوابق تاریخ اسلام را تا حال حفظ کرده و مى باید جاودان و باقى و برقرار باشد بسیار سنگین مى بینم که با پول هاى دنیا نمى توان آن را جبران کرد و خسارت به یغما دادن معادن نفت این سرزمین و استخراج روزى حدود چهارده میلیون بشکه نفت را در برابر آن چیزى نمى دانم هر چند این خسارت هم از لحاظ اقتصادى قابل جبران نیست و هیچ راه شرعى براى توجیه این تصرفات سعودى ها و به یغما دادن این سرمایه اى که مثل خون در اقتصاد فعلى دنیا موثر است وجود ندارد و مداخلات سعودى ها در آن اصلا و فرعاً غیر مشروع و ناموجه است.
در حالى که ملیون ها مسلمان در افریقا در کشوهایى مثل بنگلادش گرسنه و فاقد وسایل اولیه زندگى و بهداشت مى باشند اینان با چنین سرمایه اى که مى توان با آن چرخ هاى اقتصاد جهان اسلام را به گردش انداخت و براى اینهمه بیکار کار ایجاد کرد در برابر چشم باز مسلمین به بدترین وجهى ضایع کرده و آن را دو دستى تقدیم آمریکا نموده و ثمن بخسى را که آنها به ملاحظه مصالح خود مى دهند نیز خرج عیاشى و هوسرانى و اسراف و تبذیرهاى شگفت انگیز مى نمایند.
همین روزها که در مکه مکرمه مشرفیم در یکى از روزنامه ها به نام «نیام المدینه» دیدم راجع به عروسى یک فرد عادى از وابستگان رژیم نوشته بود که ماه عسل را عروس و داماد به کشورهایى از آسیا و اروپا و آمریکا مسافرت مى نمایند و این در حالتى است که در همین عربستان ده ها هزار جوان عزب گرفتار فشار غریزه جنسى هستند و نمى توانند همسر اختیار کنند.
شب هاى مسجدالحرام
در دنیا هیچ مجلس شب نشینى سالم و شب زنده دارى و انس و سیر در عوالم روحانى مثل شب زنده دارى در مسجدالحرام که لذت بخش و آرام ساز روح باشد وجود ندارد.
هر چه انسان نگاه مى کند و هرچه مى بیند روحانیت و مظاهر بیدارى وجدان و سیر و سلوک الى الله است عبادتش و دعایش اثر دیگر دارد و انسان مى یابد که حضور خاصى نصیبش شده است که در جاهاى دیگر فراهم نیست.
اندیشه و تفکر در این مسجد گاهى چنان اثر مى گذارد که مثل این است که انسان خود را بى نهایت ببیند، چون به بى نهایت متصل شده است.
ملاقات و دیدار با دوستان و آشنایان مثل این است که در بهشت بهشتیان دوستان خود را ببینند که آنان هم بهشتى شده و افتخار ورود به بهشت را دریافته اند.
خلاصه نمونه اى از بهشت است کسى را با کسى کینه اى نیست و دل ها از غل و غش پاک شده و برادرى اسلامى ظاهر گردیده و آیه شریفه «وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابلینَ» که درباره اهل بهشت است در اینجا هم مصداق پیدا مى کند.
چه حال نیکوئى است، فارغ از دنیا و غصه هاى آن. خدا روزى فرماید که همیشه مشرف باشیم یا اقلا سالى یک بار مشرف شویم خلاصه انسان از این محیط روحانى دل برنمى کند و نمى خواهد آنجا را ترک نماید و چشم از خانه کعبه معظمه بردارد.
وداع کعبه معظمه و حرکت به جده
آئید تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد وقت وداع باران
***
شنیده ام سخنى خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن مى کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر حکایتى است که از روزگار هجران گفت
روز عید غدیر، 18 ذى حجه به تقویم عربستان، که براى حرکت از مکه معظمه به جده تعیین کرده اند لذا کاروان حجاج از شب عید تا هنگام حرکت که حدود بعد از ظهر بود به تدریج براى طواف به حرم مشرف مى شوند من هم اگر چه تا پاسى از شب عید غدیر را در مسجد الحرام مشرف بودم اما روز عید نیز مجدداً براى تجدید عهد پس از نماز ظهر که نسبتاً خلوت است حرم مشرف شدم و طواف بجا آورده نماز طواف را قرب مقام به مناسبت اینکه در قیاس به اوقات دیگر خلوت بود بجا آوردم وبا حالتى بسیار افسرده و دلى شکسته با کعبه معظمه و مسجد الحرام وداع کرده از خدا التماس و مسئلت نمودم که این سفر را سفر آخر قرار ندهد.
اکنون باید کعبه معظمه و مسجد الحرام را ترک کنم دل به هیچوجه مایل به ترک این مکان مقدس نیست و چنان است که اگر امکان داشت از اینجا بیرون نمى رفت هر چه فکر مى کنم به لحاظ جهات دنیائى و علائق مادى اولیه خانه خدا را ترک نمى کنم یعنى وداع اختیارى که محرک بر ترک این میعاد بندگان خدا باشد ندارم و فقط چیزى که داعى بر وداع و بازگشت است دواعى اضطرارى است چنانکه دواعى شرعى و تکالیفى که در رابطه با اوامر و نواهى صاحب این بیت نیز هر کسى دارد موجب مى شود که آن تکالیف را که واجب و الزامى است مقدم بدارد و از عشق و علاقه خود به این حضور صرف نظر کند مانند غلامى که افتخار درک محضر مولایش را داشته باشد و آن را فوز عظیم بداند ولى مولا او را به کارى که موجب ترک آن حضور و آن حال است فرمان بدهد که ناچار باید امر مولى را اجرا کند.
و حالش مضمون این شعر است:
میل من سوى وصال و امر او سوى فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
فراق و وصل چه باشد رضاى اوست که حیف باشد از او غیر او تمنائى
مکن هرگز تمناى بهشت اندیشه دوزخ اگر مطلب رضاى اواست خواه اینجا وخواه آنجا
بارى با حالى که صورت تردید دارد، و تصمیم از آن ظاهر نیست اندک اندک پس از وداع تقبیل کعبه معظمه و در و دیوار حرم (اگر ممکن شود) با هزاران تحسر و تأسف مسجد الحرام را وداع مى کنند.
اما افسوس بسیار مى خورم بر آن روزها و ساعاتى که توفیق عبادت و دعا در مکان مقدس برایم فراهم بود و قدر آن را نشناختم و چنانکه شایسته بود به توبه و انابه نپرداختم.
قضا روزگارى ز من در ربود که هر روزش از پى شب قدر بود
غنیمت ندانستم آن روزگار کنون از ندامت چه آید ببار؟
بالأخره قلبم را در مسجد گذارده و جسمم را خارج ساخته و به سوى منزل براى عزیمت به جده روانه شدم مثل آنکه در بین راه با هرچه مى بینم وداع مى کنم و حتى به سنگ ها و بناهاى ثابت در مکه غبطه مى خورم.
پس از ورود به منزل و تحویل اثاثیه آماده حرکت شدیم و حدود ساعت پنج بعد از ظهر روز سه شنبه 18 ذى حجه رهسپار جده شدیم.
مطار جده یا به اصطلاح ما فرودگاه جده که خود شهرى بزرگ است پر از جمعیت بود قسمتى از آن را بازدید کردم واقعاً خسته شدم همه جا جمعیت موج مى زد و مردم از ملل مختلف در آنجا منزل گزیده بودند به زحمت ما نیز جائى براى خودمان که وافى به جمعیتمان نبود پیدا کردیم و در آنجا منزل گزیدیم.
در کنار ما عده اى از اهالى سودان بودند با سلام به آنها راه سخن و مذاکره را گشودیم در بین آنها جوانى بود که در عربستان موسسه داشت این جوان اهل بینش و فهم و اطلاع بود با او گرم صحبت شدم از جمله پرسش هاى او و جوان دیگر که اهل مکه معظمه بود تفاوت بین کسانى که عمامه سیاه دارند و عمامه سفید بود توضیح دادم عمامه سیاه علامت سیادت و شرافت و انتساب به بیت نبوت و فرزندى على و زهرا علیهماالسلام است گفتم: ابو نواس شاعر را مى شناسى؟ گفت: بلى، گفتم: او خطاب به امام على بن موسى الرضا علیهماالسلام ابیاتى دارد که در این ابیات این شرافت نسب را توصیف کرده است ابیات او این است:
مُطَهَّرُونَ نَقَیات جُیوبَهُمْ تُتْلَى الصَّلاهُ عَلَیهِمْ اینَما ذُکرُوا
مَنْ لَمْ یکنْ عَلَوِّیاً حینَ تَنْسِبُهُ فَما لَهُ فى قَدیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرٌ
وَاللهُ لَمّا برا خَلْقاً فَأَتْقَنَهُ صَفّاکمْ وَاصْطَفاکمْ ایها الْبَشَرُ
فَانْتُمُ الْمَلَا الأعْلى وَ عِنْدَکمْ عِلْمُ الْکتابِ وَما جاءَتْ بِهِ السُورَ
شعر سوم را که خواندم گفت: (صحیح) با این بیان او را به فضایل اهل بیت علیهم السلام متوجه کردم به مناسبت دو سه رساله از ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب که نزد من دید از جمله پرسش هایش این بود که نظر شما در مورد این فرقه (وهابى) چیست؟ گفتم: اینها تمام امت را از سلف و خلف تکفیر نموده و مشرک مى دانند و اعمالى را که شائبه شرک در آنها نیست مشرک مى دانند مثل بوسیدن ضریح پیغمبر و ائمه علیهم السلام را شرک مى گویند و عبادت و پرستش غیر خدا مى شمارند در حالى که بدیهى است کسى که ابتدائى ترین عقاید اسلامى را بداند هرگز سنگ و آهن را عبادت نمى کند و اگر بنا باشد بوسیدن ضرایح شرک باشد پس بوسیدن حجرالأسود و سعى بین صفا و مروه نیز شرک و دعا و خواندن خدا در نزد آنها پرستش و عبادت آنها است و همچنین خواندن دعاهایى که متضمن خطاب به حجر و کعبه معظمه است بنابراین زعم فاسد شرک است برخلاف انتظار من دیدم او هم این مطالب را تصدیق کرد و گفت این احترامات و مراسم به مناسبت انتساب اینها به خدا و پیغمبر است چنانکه در آن شعرى که خواندید (قبلا شعر امر على جدار دیار لیلى را خوانده بودم) همین معنا بیان شده است. بعد راجع به تاریخ وهابیه و اینکه استعمار پس از آنکه به کمک جمعى از جاه طلبان مسلمان و مسلمان نما مثل کافر ترک «مصطفى کمال» (آتاترک) خلافت عثمانى را که یکى از دو نقطه مقاومت علیه آنها بود برانداخت و این تحریم کنونى سیاسى را در عالم اسلام برقرار کرد و هر کجا حاکمى را از جانب خودش مستقر کرد و به اسم وطن و رژیم و نظام هاى مستقل آنها را از یکدیگر جدا و در برابر هم قرار داد.
از جمله به شریف حسین وعده دادند که به شرط همکارى با آنها در براندازى خلافت عثمانى او را به خلافت بشناسند. لذا وقتى عثمانى ها با کمک یهود دونمه از بین رفتند و حکم عزل سلطان عبدالحمید را به وسیله یک نفر یهودى به او ابلاغ کردند آقاى شریف حسین مدعى خلافت شد وقتى دیدند دست بردار نیست و حتى اگر خلیفه دست نشانده استعمار باشد اساس آن اگر باقى بماند براى آنها خطر و تا حدى موجب وحدت مسلمین مى شود و ممکن است در آینده باز هم سلطان محمد فاتحى پیدا شود لذا ابن سعود را پیش آورده و او را به شورش و مخالفت با شریف حسین مأمور کردند و سرانجام شریف حسین را به قبرس تبعید کردند و ابن سعود را بر تخت حکومت وحشتناک استبدادى نشاندند و به عنوان مذهب او را به محو آثار اسلامى و سوابق تاریخى اسلامى وادار کردند و هدف اول و اساسى آنها تخریب روضه مطهره حضرت رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و از بین بردن آثار آن بود که اگر چه به واسطه موانعى که جلو آمد به این مقصدها نایل نشدند و خدا بین آنها و مقصودشان حایل شد اما با تخریف آثار و مشاهد دیگر خسارت هاى بزرگ معنوى به اسلام و مسلمین وارد کردند خلاصه با این مرد گرم سخن شدم و همه را تصدیق مى نمود و خیانت ها و جنایت هاى اینگونه سعودى ها را استنکار مى کرد و با شربتى که از شیر تهیه شده بود از من پذیرائى کرد و آدرس داد که از کتاب ها و تألیفات خودم براى او به آدرس سودان خرطوم بفرستم چون ارسال آن به مکه علاوه بر آنکه ممنوع است و ضبط مى شود براى او موجب گرفتارى و مواخذه حکومت است گفتم این هم یکى دیگر از اختناق و فشارى است که حکومت سعودى بر مردم وارد مى کند که از ورود کتاب هاى سایر فرق اسلامى جلوگیرى مى کند مبادا که مردم به ضلالت وهابى ها آگاه شوند و این سلطنت استکبارى پایه اش متزلزل گردد. گفتم من این کتاب ها را گرفته ام و تعداد زیادى از کتاب هاى وهابیه در کتابخانه من و در کتابخانه هاى عمومى شیعه در دسترس مطالعه همه است هیچ کس از اینکه کسى از مطالعه آنها از تشیع منحرف شود بیمى ندارد بلکه خواندن این کتاب ها را موجب آگاهى بر جهالت وهابى ها، و مجسّمه و حنابله مى داند اما اینها از ترس اینکه حقایق روشن شود کتاب هاى شیعه و خصوص رد بر وهابیه را به شدت ممنوع ساخته اند.
ساعت تقریباً دو و نیم از نصف شب به وقت تهران از جده به سوى تهران پرواز کردیم و ساعت حدود پنج وده دقیقه به سلامتى به تهران وارد شدیم.
وآخر دعوانا انِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَ آلِهِ الطاهِرینَ سیما مولانا الامام المنتظر المهدی بقیه الله ارواح العالمین له الفداء
برگرفته از کتاب «سفرنامه حج» اثر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره
برای مطالعه بخش های دیگر سفرنامه می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:
سفرنامه حج آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (بخش شانزدهم: مزدلفه – منا یا شهر چادر)
ثبت دیدگاه