حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

سه شنبه, ۱۴ مرداد , ۱۴۰۴ Tuesday, 5 August , 2025 ساعت ×
خطبه «لا أَرَىَ الْـمَوْتَ إِلا سَعَادَه»
۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۵
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، برگرفته از آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره مبحث خطبه «لا أَرَىَ الْـمَوْتَ إِلا سَعَادَة» مورد بررسی قرار گرفته است.
پ
پ

همراه با محرم بخش 34: خطبه «لا أَرَىَ الْـمَوْتَ إِلا سَعَادَه»

خطبه «لا أَرَىَ الْـمَوْتَ إِلا سَعَادَه»

63. این خطبه اگر بعد از برخورد با سپاه حرّ در ذى‌حسم انشا شده باشد؛ چنان‌که طبرى نقل کرده یا در روز عاشورا صادر شده باشد؛ چنان‌که ذهبى روایت کرده است، هنگام قرائت این خطبه امام(علیه السلام) تصمیم به شهادت داشته و به تأسیس حکومت اسلامى هیچ امیدى نبوده، دلالت دارد؛ علاوه‌بر آنکه با وضعى که جلو آمده بود، از شهادت مسلم و هانى و عبدالله بن یقطر و ورود سپاه حرّ و محاصره شدن امام(علیه السلام) امید به تأسیس حکومت مبدل به ناامیدى گشت، مع‌ذلک نمی‌دانیم به چه علت در اینجا هم نویسنده شهید جاوید دست‌وپا می‌کند که دلالت این خطبه را انکار و رجاء یا ـ العیاذ بالله ـ جهل امام(علیه السلام) را به آینده در این موقع هم بگوید و لذا وارد شرح این خطبه و استشهاد به کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) شده است. واقعاً این اصرار خیلى عجیب است، بلکه از بعضی عبارات کتاب استفاده می‌شود که می‌خواهد بگوید حتى روز عاشورا و تا وقتى مناشده و اتمام حجت می‌کرد و اگر مبالغه نشود تا رمقى از حیات در بدن داشت، فکر تأسیس حکومت اسلامى را از سر بیرون نکرد و به تأسیس آن امیدوار بود.

واقعاً این نحو استنتاج و اجتهاد و بررسى در مسائل تاریخ عجیب و بى‌سابقه است!

و اگر غرضش از این بیانات عدم دلالت خطبه بر علم به شهادت با فرض صدور آن قبل از برخورد با سپاه حرّ باشد، باز هم این جمله کاشف از علم امام(علیه السلام) به شهادت و تصمیم بر موت و کشته شدن در راه خداست.

«فَإِنِّی لَا أَرَى الْـمَوْتَ إِلَّا سَعَادَه وَلَا الْـحَیاه مَعَ‏ الظَّالِمِینَ‏ إِلَّا بَرَماً».

این منطق، منطق شخص امیدوار به پیروزى نظامى نیست، این منطق یک فرد مصمم، قوى‌القلب، ثابت و مؤمن به هدف و مقصد است که حاضر نیست مرگ را با کمترین ضعف و زبونى و تسلیم از خود دفع نماید.

و اما اینکه در صفحه 158 می‌گوید امام(علیه السلام) مقایسه بین شهادت و تسلیم شدن فرموده است، نه اینکه غرضش این باشد که مرگ مطلوب من است؛ چنان‌که یوسف صدیق گفت: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ﴾؛ نمى‌خواست بگوید زندان مطلوب من است.

جوابش این است: در مقام دوران امر بین آلوده شدن دامان و افتادن به زندان، زندان مطلوب یوسف بود؛ چنان‌که در مقام دوران امر بین بیعت و کشته شدن، کشته شدن مطلوب امام(علیه السلام) بود، کسى نمی‌گوید زندان در صورت مصونیت از خطر آلوده شدن به فحشا، مطلوب یوسف بوده یا کشته شدن در صورت عدم توجه ضربت حکومت یزیدى به اسلام و اوضاع و احوال عادى مطلوب امام(علیه السلام) بوده است.

به‌علاوه مکرر گفته‌ایم که شهادت مطلوب امام(علیه السلام) بوده است و اگر کسى به طلب شهادت به جهاد برود، مأجور است، ولى این به این معنى نیست که طالب شهادت در میدان جهاد بایستد و شمشیرش را در غلاف کند (و به قول شما) فعالیت کند براى اینکه بیایند و او را بکشند.

امام(علیه السلام) هم می‌فرماید: کشته شدن به دست این مردم شهادت است. باید مؤمن در این اوضاع راغب لقای خدا گردد؛ یعنى لقای خدا و شهادت در راه او باید مطلوب مؤمن باشد. باید ایستادگى کنیم تا کشته شویم و با مقاصد بنى‌امیه همراه نشویم. عاقبت این ایستادگى مرگ است و این مرگ افتخار و سربلندى است.

این است معناى این جمله و نظایر آن، که هم دلالت بر مطلوب بودن شهادت و هم دلالت بر آگهى از وقوع شهادت دارد. (16)

64. در صفحه 160 باز هم شروع به مغلطه‌کارى می‌نماید و تا صفحه 162 آن را دنبال می‌کند که واقعاً انسان غرق تعجب می‌شود که این طرز تفکر و این‌گونه اندیشه و بررسى از کجا براى ایشان پیدا شده است.

مى‌گوید: روح این تصور این است که امام(علیه السلام) برنامه‌ای را طرح کرد، الخ.

نه آقاى عزیز! امام(علیه السلام) برنامه‌ای را طرح کرد که اجرای آن به دست خودش بود؛ برنامه‌ای که می‌دانست با عکس‌العمل شدید حکومت روبه‌رو می‌شود و آن عکس‌العمل هم دودش به چشم خود بنى‌امیه خواهد رفت.

امام وظیفه داشت علیه بنى‌امیه قیام کند و برنامه قیام را اجرا نماید، و می‌دانست بنى‌امیه او را می‌کشند، و می‌دانست که اگر حکومت یزیدى در جامعه اسلام لباس عمل بپوشد و شخصیتى مثل امام(علیه السلام) و دیگران با سکوت یا بیعت آن را امضا نمایند، بزرگ‌ترین ضربت به قلب اسلام و به نظام اسلام خواهد خورد. باید قیام کرد و اعتراض نمود، و حق را به مردم رساند؛ هرچند یقین باشد که حکومت شدت عمل نشان می‌دهد و همه را از دم شمشیر می‌گذراند.

این قیام براى کشته شدن و حرکت براى شهادت است، اما نه به آن مفهومى که شما تصویر می‌کنى. کشته شدن براى نجات اسلام، کشته شدن براى امتثال فرمان خدا است، نه کشته شدن به این معنى که اگر یزید و شمر و ابن‌زیاد در خانه‌هاشان می‌نشستند و مداخله در امور جوامع اسلامى نمی‌کردند، امام(علیه السلام) دنبال آنها می‌فرستاد و می‌فرمود بیایید مرا بکشید و زن و بچه‌ام را اسیر کنید، چون هوس کشته شدن بر سر من افتاده است!

نه آقا، بد می‌اندیشید، بد تصور می‌کنید، بد بررسى می‌نمایید.

امام(علیه السلام) برنامه‌اش، قیام، مقاومت، خوددارى از بیعت، اظهار مظلومیت، آوردن اهل و عیال به صحنه این جهاد مقدس شهادت بود. برنامه حکومت آزادی‌کش یزید تحمیل، ارعاب و خفقان، جنایت، قساوت، بی‌اعتنایى به دین و قانون شرع، ستمگرى، کشتن، اسیر کردن. این دو برنامه جز برخورد و تصادم با هم، ارتباط ندارند.

برنامه امام(علیه السلام) براى دین، براى اسلام، براى بیدارى جامعه، براى معرفى بنى‌امیه و براى تمام مقاصد عالى انسانى ثمربخش بود.

این مغلطه شما مثل این است که بگویید چون فایده فرستادن پیغمبران و کتاب‌های آسمانى قطع عذر و اتمام حجت است؛ ﴿لِیهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَینَه﴾، ﴿لِئَلَّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّه﴾،

پس اگر کفار و معاندان برگردند و ایمان بیاورند، خدا به آنها می‌فرماید برنگردید و به کفر خود باقى بمانید؛ چون غرض اتمام حجت است، و اینکه هلاکت شما «عَنْ بَینَه» باشد، پس اگر شما هلاکت پیدا نکنید، نقض غرض خدا شده است.

یا آن کسانی که درباره آنها می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَـهُمْ لِیزْدَادوُا إِثْماً﴾؛ یا می‌فرماید: ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ﴾؛ اگرچه به حق بازگردند، به آنها گفته می‌شود به حال خود باشید تا غرض ما حاصل شود.

شما نظیر همین سخن را در مورد امام(علیه السلام) می‌گویید که امام(علیه السلام) براى شهادت فعالیت می‌کرد، اگر شمر و عمر بن سعد براى کشتن او کوشش نمی‌کردند، فعالیت‌های امام(علیه السلام) به ثمر نمی‌رسید.

نه آقاى نویسنده، امام(علیه السلام) می‌دانست کشته می‌شود و براى کشتن خود هیچ‌گونه فعالیتى نکرد و تا آخرین نفس از جان خود دفاع می‌کرد.

ولى ایستاد و تسلیم نشد و بیعت نکرد و مقاومت کرد تا شهید شد.

اگر بنى‌امیه و سپاهیانشان هرچه آن جرایم را کمتر مرتکب شده بودند، مثلاً اهل‌بیت امام(علیه السلام) را اسیر نمی‌کردند یا آب را بر روى آنها نمی‌بستند، یقیناً عکس‌العمل آن مظالم کمتر می‌شد؛ ولى برنامه امام(علیه السلام) این نبود که بنى‌امیه آن اعمال غیرانسانى را مرتکب شوند تا شما بگویید برنامه امام(علیه السلام) را بنى‌امیه اجرا کردند.

برنامه امام(علیه السلام) این بود که می‌دانست بنى‌امیه او را خواهد کشت و حتى اگر تسلیم هم می‌شد، دست از کشتنش برنمی‌داشتند و باید قیام کند، و ثبات قدم و استقامت ورزد تا کشته شود، و چنان‌که مفید ـ رضوان الله تعالى علیه ـ هم تصدیق فرمود، خدا او را به شهادت و به اسیرى اهل و عیال متعبد فرمود. امام(علیه السلام) هم این تعبد را نسبت به خود و فرزندان و اصحاب و اهل‌بیتش اجرا کرد.

باز هم تأیید!

65. در صفحه 162 تحت عنوان «باز هم تأیید» می‌گوید:

سؤال. اگر امام(علیه السلام) به قصد کشته شدن حرکت کرد، چرا مسلم را به کوفه فرستاد؟

جواب: براى اتمام حجت و امر به معروف و دعوت به قیام و گرفتن بیعت. مگر شما می‌گویید چون امام(علیه السلام) به قصد شهادت حرکت کرده، باید وظایفى را که برحسب مقام امامت و اجرای برنامه‌های الهى به عهده دارد، انجام ندهد.

سؤال: آیا می‌خواست مسلم را به کشتن بدهد؟ آیا می‌خواست قیس بن مسهر را نیز به کشتن بدهد؟

جواب: امام(علیه السلام) آنچه کرد طبق امر خدا و تکالیف شرعیه خود انجام داد. آیا پیغمبر که در غزوه موته می‌دانست حضرت جعفر، زید و عبدالله رواحه کشته می‌شوند، می‌خواست آنها را به کشتن بدهد؟

آیا مجاهدینى که در جهاد کشته می‌شوند، اوامر جهاد ـ هرچند به‌طور عموم باشد ـ شامل آنها هم می‌شود و خدا آنها را نیز مأمور به جهاد کرده است یا نه؟ آیا اراده واقعى به بعث و تحریک آنها به سوى جهاد، هست یا نیست؟

اگر بگویید آنها مأمور به جهاد نیستند و عمومات ضرباً للقاعده والقانون است، پس چه می‌کنید با آیات و روایاتى که دلالت دارند بر اینکه اوامر حقیقتاً شامل آنها نیز می‌باشد، و چگونه می‌گویید امثال حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار ممتثل امر واقعى نبوده‌اند.

و اگر می‌گویید اوامر جهاد شامل آنها هم هست، پس با این منطقى که پیش گرفته‌اید باید بگویید خدا آنها را به کشتن داده است و همان سخنانى را که در «إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ، إلخ»، گفته‌اید هم تکرار کنید. با کمال معذرت عرض می‌کنم این منطق بى‌شباهت به منطق معاویه در مورد قتل عمار ـ رضی الله عنه ـ نیست.

آیا امام(علیه السلام) نمی‌دانست که حرّ پس از توبه و به جهاد رفتن شهید می‌شود؟ پس شما بگویید چرا توبه او را قبول کرد و او را به کشتن داد؟

و بگویید چرا به سایر اصحاب اذن جهاد داد و آنها را به کشتن داد؟

چرا حضرت عباس را مأمور نکرد امانى را که برایش آورده بودند بپذیرد و او را به کشتن داد؟

چرا به قاسم بن حسن نابالغ اذن جهاد داد و او را به کشتن داد؟ اگر قاسم هم مثل سایر شهدا اسیر می‌شد، چه اشکال داشت؟

غیر از این است که این اقدام یک مأموریت خدایى و فوق‌العاده بوده که خدا امام(علیه السلام) را به تمام جزئیات آن متعبد ساخته بود؟

سؤال: چرا مسلم وقتى گرفتار شد از ابن‌اشعث و ابن‌سعد خواست که به امام(علیه السلام) نامه‌ای بنویسند به کوفه نیاید.

جواب: مسلم(علیه السلام) از جانب امام(علیه السلام) مأموریتى را که داشت انجام داد و لازم بود آخرین گزارش کار و وضع خود را هم براى امام‌(علیه السلام) بفرستد و وضع کوفه را به اطلاع برساند.

و اما اینکه گفت بنویسید امام(علیه السلام) به کوفه تشریف نیاورد، این پیشنهادى بود که از اول به امام(علیه السلام) می‌شد، و سخنى را که مسلم در کوفه گفت، دیگران در مکه گفتند.

مسلم گفت کسى را بفرستید که به امام(علیه السلام) بگوید: «إِنَّ ابْنَ عَقِیلٍ بَعَثَنِی‏ إِلَیکَ،‏ وَهُوَ أَسِیرٌ فِی أَیدِی الْقَوْمِ لَا یرَى أَنَّهُ‏ یمْسِی حَتَّى یقْتَلَ، وَهُوَ یقُولُ‏: اِرْجِعْ فِدَاکَ أَبِی وَأُمِّی بِأَهْلِ بَیتِکَ، وَلَا یغُرَّکَ أَهْلُ الْکوفه فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِیکَ الَّذِی کَانَ یتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْـمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ، إِنَّ أَهْلَ الْکوفه قَدْ کَذَبُوکَ وَلَیسَ لِـمَکْذُوبٍ رَأْی».‏

این پیشنهاد عین پیشنهاد ابن‌عباس و محمد حنفیه است که در مکه عرض کردند و قبول نشد و این کلام روشن می‌سازد که مردم کوفه مردمى نبودند که بتوان با کمک آنها حکومت جبار بنى‌امیه را ساقط ساخت. درحقیقت بررسى و تحقیق حضرت مسلم اگر رفتنش را به کوفه براى بررسى و تحقیق بگوییم، اکنون به نتیجه رسید و معلوم شد که هیچ‌گونه زمینه‌ای براى تأسیس حکومت اسلامى نیست، و این بیان مسلم جواب دندان‌شکنى است به مطالب کتاب شهید جاوید.

سؤال: مگر مسلم که محرم اسرار بود نمی‌دانست امام(علیه السلام) براى کشته شدن حرکت کرده است؟

جواب: مسلم محرم اسرار بود، اما ممکن است مصلحت نبوده که تمام اسرار به او گفته شود و از پایان غم‌انگیز حرکت او را آگاه سازند.

مگر امام(علیه السلام) به عبدالله بن جعفر نفرمود: رسول خدا در خواب به من دستورى داده که به کار خواهم بست و به کسى نگفته و نخواهم گفت.

این دستور به نظر ما غیر از جریان‌های دل‌خراشى که جلو آمد چیز دیگر نبوده است. امام(علیه السلام) از این خواب هم که باشد، هرچه باید بداند دانسته است.

و علاوه اگر امام(علیه السلام) به قصد کوفه و تشکیل حکومت می‌آمد و به قصد شهادت نبود، پس چرا وقتى فرستاده ابن‌سعد و ابن‌اشعث پیام مسلم را رساندند و آن حضرت را از کشته شدن هانى و قیس باخبر ساختند، مراجعت نفرمود؟ با اینکه تمام راه‌ها، و دروازه‌های شهر کوفه تحت نظر مأموران قرار گرفته و ورود و خروج تحت کنترل شدید بود، چرا حال که معلوم شد رفتن به کوفه ممکن نیست، برنگشت؟ پس معلوم می‌شود امام(علیه السلام) قصد کوفه را نداشت و اگر به‌ظاهر به سوى کوفه می‌آمد، اتمام حجت می‌کرد و قطع عذر می‌فرمود و راه مشترک کوفه و کربلا را به سوى کربلا طى می‌کرد.

24. پایان پاسخ به بخش اول و نتیجه

در اینجا پاسخ به بخش اول پایان می‌یابد و نتیجه این می‌شود:

اقدام حکومت یزید عبارت بود از: تحمیل خود بر جوامع اسلامى و تهاجم به مقدسات اسلام و کوبیدن افکار بلند و مکتب توحیدى اسلام و خفه کردن صداى آزادی‌خواهان و شخصیت‌های وجیه و محبوب، و تهاجم به حیات یگانه مدافع و حامى اسلام و رهبر هدایت‌شدگان و نور مؤمنان امام حسین(علیه السلام).

و اقدام امام‌(علیه السلام) که روح آن تعبد به شهادت و فرمان‌پذیرى و امتثال و خلوص نیت و تسلیم در برابر امر خدا بود عبارت بود از: تسلیم حکومت نشدن، امتناع از بیعت و اعلان مشروع نبودن اوضاع سیاسى و حکومتى، دعوت به قیام، امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد، اعلام آمادگى براى به دست گرفتن زمام امور با همکارى مسلمانان اتماماً للحجه، کوشش و تلاش و فداکارى و جان‌نثارى در راه یارى دین و نجات اسلام و بلند کردن پرچم مظلومیت و آوردن فرزندان و عزیزان در میدان شهادت و اهل و عیال در معرض اسارت.

این خلاصه برنامه امام(علیه السلام) بود که الفاظ و کلمات ناچیزى مثل من از توصیف آن کوتاه است. علما و بزرگان و نویسندگان هر کدام با الفاظى که ناحیه‌ای از نواحى این قیام را نشان می‌دهد، آن را وصف کرده‌اند.

اقدام امام‌(علیه السلام) در هر مرحله حساب‌شده و بر اساس بینش و دانش فوق‌العاده و طبق برنامه و تعالیم خاصى که هر یک از امامان در هدایت مردم و حفظ دین داشتند بود؛ و اتفاق، تصادف و حرکت کورکورانه و حساب نشده ـ العیاذ بالله ـ او را به کربلا، و استقبال آن مصائب ناگوار نبرد.

تأسیس حکومت اسلامى هم در برنامه‌ای که داشت به‌هیچ‌وجه پیش‌بینى نشده بود و قیام امام(علیه السلام) براى آن نبود.

هرچه بود، امام‌(علیه السلام) آنچه را که اجرا می‌کرد یک برنامه بود و جریان حوادث چنان‌که نویسنده شهید جاوید گمان کرده، برنامه معلوم‌شده آن حضرت را عوض نکرد، و به عبارت دیگر، برنامه‌ای را اجرا کرد که حوادث و پیش‌آمدهایى که روی‌ داد، همه در آن پیش‌بینى شده بود.

همراه با محرم ( بخش 33: تحقیق در عبارت زیارت اربعین وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله)

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.